دوشنبه، 24 فروردین 1394
پسیکودرام - بخش دوم

پسیکودرام - بخش دوم

 

بخش دوم
 
عناصر روان نمایشگری:
اعضای یک گروه روان نمایشگری به طور معمول،پنج تا پانزده نفر است.آزادانه گردهم می‌آیند و فعالیت خود را به نحوی سازمان یافته انجام می‌دهند.عناصر اصلی عبارتند از:
1-کارگردان
2-پروتاگونیست(شخص اول یا مراجع)
3-من (های) یاور
4-صحنه
5-تماشاگران
30
کارگردان فردی متخصص در روان درمانگری است.از آغاز که او روش پسیکودرام را به عنوان راهنمای فعالیت درمانی پذیرفته و مهارت های علمی و عملی مربوطه را نیز کسب کرده است و از سوی دیگر با هنر نمایش و ایفای نقش نیز آشناست.

31
پروتاگونیست(بیمار یا مراجع):
شخصی است که دارای مشکلات روانی- اجتماعی و شخصیتی بوده و برای کسب بهبودی و دستیابی به تغییرات و دگرگونی‌های مطلوب روان شناختی به گروه معرفی می‌شود.پروتاگونیست به معنی قهرمان داستان بوده و هدف اصلی درمان،معطوف به اوست.

32
 من(های)یاور:                                                                                                                                                                                
به منظور عینیت بخشیدن به دنیای شخص اول(پروتاگونیست)لازم است علاوه بر شخص اول،افراد دیگری نیز برروی صحنه آمده و نقش افراد تاثیرگذار در زندگی شخص اول را برعهده گرفته و بازی کنند.مثلا اگر گفت‌و‌گوی شخص اول با پدرش ضروری باشد،می بایستی فردی از اعضای گروه در نقش پدر مراجع به صحنه آمده و در مقابل او بازی کند.
33
من(های) یاور،جنبه‌هایی از شخصیت مراجع بوده و هریک از آنها،بعدی گسترش یافته و برجسته شده از من شخص اول است.به همین دلیل،نقش آنها تنها یاوری و کمک نیست،آنها بخشی از ساختار من شخص اول هستند.
34
صحنه
در روان نمایشگری صحنه،مکانی است که مراجع و من‌های یاور بر روی آن حاضر شده و نقش خود را ایفا می‌کنند.صحنه روان نمایشگری،غالبا مدور بوده و اعضای گروه و تماشاگران در فضای گرداگرد آن می نشینند.

35
تماشاگران
علاوه بر کارگردان(درمانگر)،شخص اول(پروتاگونیست) و من(های)یاور،در هر جلسه روان نمایشگری،تعداد دیگری نیز چه به عنوان اعضای گروه و چه به عنوان تماشاگر حضور دارند.براساس اصل هم سان سازی و توسط مشارکت افراد در بحث پایانی جلسه،پالایش گروهی محقق می‌شود.
36
ساختار و مراحل روان نمایشگری:
جلسه کلاسیک روان نمایشگری دارای سه مرحله است:
1-آمادگی                        2-اجرا                           3-مشارکت سایر اعضاء
37
خود انگیختگی در رفتار،خصلتی مطلوب و اساسی است و راه دست یابی به آن،آمادگی شخص و آشنا شدنش به
 مجموعه‌ی شرایط جدید است.برای اجرای نمایش در صحنه روان نمایشگری،آمادگی در دو بعد جسمانی و ذهنی صورت می گیرد.اهمیت این آمادگی ها تا آن جاست که نظریه پردازان در آغاز،صحنه ای مشتمل بر سه سطح را پیشنهاد
 کرده اند.جهت حرکت شخص اول در این صحنه،از پیرامون(اطراف) به مرکز است.با افزایش میزان آمادگی،پروتاگونیست به مرکز صحنه نزدیکتر می‌شود.
38
با کسب امادگی و اعتماد بیشتر،می‌توان از مراجع خواست که همراه با میزان حساسیت و اهمیت پدیده‌‌ها،از سطح بیرونی به سطح مرکزی صحنه گام نهد.بدین ترتیب سطح نخست که پایین ترین سطح صحنه به اتفاقات ساده تر،سطح دوم به حوادث دشوار و سطح سوم به رویدادها‌ی بحرانی که کم وبیش با ضربه‌های روانی همراه بوده اند،اختصاص می‌یابد.

39
بخشی از ضرورت‌های مهم آمادگی کارگردان از نظر انتونی ویلیامز:
1- مشخص کردن چارچوب و هدف معین برای برگزاری جلسه
2- مشخص کردن وظایف گروه و توصیف هنجارهای پذیرفتنی و میزان خودانگیختگی
3- تلاش برای برقراری روابط مطلوب با اعضا گروه
4- برقراری و گسترش حسن اعتماد در میان اعضا
5- کسب اطمینان مجدد از میزان کارایی،تخصص و توانایی خود
40
اصل آفرینندگی و خودانگیختگی:          
1- خودانگیختگی عبارت است از انرژی محرک انسان به سوی صدور پاسخ‌های مناسب در موقعیت‌هایی که انسان
 سابقه ای در تجربه آنها ندارد.
2- خودانگیختگی را می‌توان تسهیل کننده‌ی ارائه پاسخ های جدید به موقعیت های آشنا نیز نامید.خودانگیختگی تسهیل کننده فرایند خلاقیت بوده و نیز زمینه ساز آن است.

41
انسان در مواجهه با موقعیت جدید ممکن است یکی از این سه پاسخ را بروز دهد:
1-بی پاسخ
2-یک پاسخ متداول و مرسوم
3-یک پاسخ جدید

42
در درون یک پیوستار فرضی،خودانگیختگی در یکی از قطب‌ها و اضطراب در قطب دیگر جای خواهد گرفت.بنابراین با افزایش میزان اضطراب سطح خودانگیختگی کاهش می‌یابد.
43
خودانگیختگی مانند لیبیدو (نیروی غریزی حیات)،انرژی نهفته و از پیش تعیین شده نیست.خود انگیختگی فرایندی است که عمیقا از تعلیم و تربیت(رسمی،غیررسمی)اثر می‌پذیرد.این پدیده جریان سیال احساس است که به سطح خودانگیختگی افراد دیگر بستگی ژرفی دارد.
44
ایده‌ی تقویت آگاهانه‌ی خود انگیختگی،ممکن است متناقض بنماید،زیرا خودانگیختگی  غالبا ناهشیار است.در پاسخ باید گفت که تقویت اگاهانه فرایند خودانگیختگی،امکان پذیر است و در روان نمایشگری دقیقا تلاش عمده ، بر ایجاد و گسترش خودانگیختگی است.آموزش، میزان تناسب خودانگیختگی با شرایط موجود را بالا می‌برد.

45
به دلیل اهمیت بسیار بالای خود انگیختگی و آفرینندگی در روان نمایشگری،افراد در روی صحنه غالبا از هیچ متن نمایشی بهره نمی برند.آنان در صحنه حضور می‌یابند تا خود،پاسخی در خور به موقعیت بیابند.در تئاترهای معمولی،بازیگران دیالوگ‌های مختص به خود را حفظ کرده و عینا بر زبان می‌رانند.چنین تئاتری فاقد آثار درمانی است.

46
اصل رویارویی:
اصل رویارویی از پایه های روان نمایشگری است.رویارویی،توان روبه رو شدن با دیگران،در لحظه حال بودن و تا حد امکان آگاه و بیدار بودن است.مفهوم رویارویی،نقطه‌ی کانونی روان درمانی را از سطح فردی،به دوگانگی و سطح بین فردی منتقل می‌کند.سطح بین فردی یعنی قلمرو بین انسان‌ها.
47
رویارویی عبارت است از تجربه‌ی مواجهه با اشخاص مهم و تاثیرگذار زندگی فرد.چه در زندگی و چه در صحنه‌ی نمایش.در زندگی واقعی با خود افراد صورت می‌گیرد و در صحنه‌ی روان نمایشگری،این تجربه‌ی مواجهه بین من(های)یاور و شخص اول رخ می‌دهد.رویارویی به شخص یاد می‌دهد که به تحلیل روابط خود با دیگران سخت نیازمند است.
48
اصل تِله و انتقال:
فرایند در هم تنیده‌ی جذب افراد به یکدیگر و یا فاصله گرفتن آن‌ها از هم،تعریفی است که می‌توان از تله ارائه داد.
تِله توصیف کننده جریان احساس در میان انسان هاست و آثار خود را در داد و ستدهای رویارویی و در اینجا و اکنون بر‌جای می‌گذارد.
49
انتقال نیز اصطلاحی رایج در روان درمان‌گری است و غالبا در جلسات روان درمان‌گری رخ  می‌دهد.اغلب روابط در میان انسان‌ها،آمیزه‌ای از تله و انتقال است.هدف روان نمایشگری نیز به حداقل رساندن جنبه‌های انتقالی روابط،و به حداکثر رساندن تله است
50
منشا ریشه شناختی تِله،یونانی است و به معنی"دور" و "تاثیر از دور" است.تله،بیانگر حسن بدون واژه،رابطه حسی میان مردم ونیز بندی نامرئی است که افراد انسانی را گردهم و باهم نگه می‌دارد،تله فرایندی دو سویه است،درست برخلاف هم حسی که اصولا یک سویه است.

51
انتقال برخلاف تِله(که مفهومی عام،طبیعی و مطلوب است)،از تعابیر روان تحلیل‌گری است و حاکی از فرایندی نا‌مطلوب در زندگی و جلسه‌ی درمانگری است.در واقع انتقال عبارت است از فعال کردن مجدد روابط پیشین در روابط جاری.براین اساس،ممکن است فردی مثلا احساس‌های قلبی به مادرش را به معلم انتقال داده و در نتیجه انتظاری که از مادرش دارد به معلم انتقال دهد.
52
در جلسات روان نمایشگری نیز،انتقال مکررا رخ می‌دهد و طی آن مراجع،احساس‌های مثبت و منفی خود را از اطرافیان و به ویژه افراد موثر در زندگی خصوصی‌اش را به درمانگر نسبت می‌دهد.

53
هرگاه درمانگر،گرفتار انتقال شده و احساس‌های خود را به مراجع نسبت دهد،ترکیب جدیدی از انتقال خلق می‌شود که به انتقال معکوس مرسوم است.
54
مورنو،شخصیت را به دو بخش تقسیم می‌کند،یکی از بخش‌ها به امور واقعی معطوف می‌شود و دیگری با اعمال خیالی مرتبط است.بخش نخست،جهان اول و بخش دوم،جهان دوم نام می‌گیرد.
55
بخش مربوط به امور واقعی و بخش ویژه پدیده‌های تخیلی،در شخصیت فرد سالم،در تضاد و تعارض قرار نمی‌گیرند.آنها یکدیگر را سامان داده و درگیری با هریک از آنها،به اثبات و تقویت ارزش دیگری منجر می‌شود.

56
در روند پسیکودرام،شخص به آسانی در میان دو قطب واقعیت و تخیل حرکت می‌کند.او نه تنها قادر است پرده هایی از زندگی واقعی خود را به نمایش بگذارد،بلکه هم‌چنین توانایی آن را دارد که به گفته زرکا مورنو(همسر مورنو)،پرده‌هایی بیافریند که هرگز اتفاق نیفتاده است،هرگز اتفاق نخواهد افتاد و هرگز امکان وقوع ندارد.
57
اصل هشیاری مشترک و ناهشیاری مشترک:
نقش‌های انسان،ریشه در احساس شگفت پیوسته دارد که در نهاد هستی نهفته است.این پدیده که براساس آن سلول‌های تشکیل‌دهنده ویژگی‌های ارثی به هم می‌رسند و در ترکیب آنها نخستین سلول کامل جنین شکل می‌گیرد و سپس این سلول،راه تکامل را در پیش گرفته و متولد می‌شود،پدیده‌ای کیهانی است که به طور ناهشیار،ارگانیزم را هدایت می‌کند.این حس ناهشیاری که به ناهشیاری مشترک تعبیر می‌شود،در میان اعضا گروه نیز وجود دارد.
اصل عمل(اجرا)
58
جلوه‌های ساختار اجتماعی گروه،از طریق حرکت آنها و موقعیت آنان در مکان و در ارتباط با دیگری محقق می‌شود.حرکت،محرک انرژی و برانگیزاننده‌ی خاطرات جسمانی در هر شخص است.حرکت از طریق فزون بخشیدن به احساس‌ها،موجب آگاهی اعضا گروه از این نکته می‌شود که در آن لحظه،کدام یک از فرایندهای روان شناختی در میان اعضا آن در جریان است.
59
اجرا در صحنه‌ای که اهداف درمانی را دنبال می کند،قبل از هر چیز،عینیت یافتن درون بازیگر است. تعبیری که مورنو در این مود به کار می‌بردAct-out است. این واژه به ترجمه افکار و ایده‌ها به عمل معنی شده است.

60
مورنو بر این باور است که اصطلاح Act-out تنها در روان نمایشگری وجود دارد. در تئاترهای عادی،نقش بازیگران توسط کارگردان مشخص می‌شود و بنابراین ویژگی‌های شخصی و دورنی بازیگر،استتار یافته و پنهان می‌ماند. تجارب دورنی سرشار از معنا هستند و روان نمایشگری،راهی است برای فهم معنای تجارب شخص از طریق ترجمه ذهن به عمل.
61
بین برون‌ریزی‌های غیر منطقی که غالباً برای خود شخص و دیگران،پیامدهای منفی به دنبال دارد و برون ریزی‌های هدفمند و کنترل شده‌ای که در مجموعه درمانی رخ می‌دهد،تمایز وجود دارد.برون ریزی‌های پرخاشگرانه و غیر طبیعی نیز به تعبیری همان ترجمه ذهن به عمل است،اما از آن جا هدایتی بر آن حاکم نیست و عقلانیتی در آن وجود ندارد،غالباً نتایجی منفی به همراه می‌آورد.

62
اصل نقش به جای من:
در روش درمانی روان نمایشگری،مراجع در نقش‌های متعددی ظاهر می‌شود و به تعاریف جدیدی از روابط خود با دیگران دست می‌یابد.

63

جایگاه نقش در تشکیل شخصیت:
نظریه پردازان روان نمایشگری بر آن هستند که نقش‌ها قبل از خود ایجاد می‌شوند. به بیان دیگر،پیش از آن که شخص به مفهوم من یا خود برسد،نقشی بر عهده دارد. نخستین چیزی که شخص تجربه می‌کند،من نیست،بلکه نقش است.او ممکن است بر نقش خود هشیار نباشد،اما نقش وجود دارد.

64
آن چه که نقش را برجسته می‌کند و آن را به عنوان یک هدف تغییر یابنده در روان نمایشگری معرفی می‌کند،عملکردهای یک نقش است.
بیمار روانی در این تعریف شخصی است که قادر نیست وظایف یک نقش را به طور کامل بیرونی کرده و تحقق بخشد.

65
روان نمایشگری با مجموعه فنون و قانون ‌مندی‌های خود،درصدد اصلاح نقش‌ها و ادراک وظایف کامل نقش برای شخص اول و سایر اعضاء گروه است.اساساً آنچه که در هر تئاتری مطرح است،نقش است.بازیگران، بطور موقت از نقش دائمی خود خارج شده و نقش‌ دیگری را به عهده می‌گیرند.

66
در روان نمایشگری ،نقش‌ها در پی اهداف درمانی توزیع می‌شوند.این نقش‌ها،همان‌هایی هستند که مراجع،روابطی دشوار با آنان داشته است.
این نقش‌‌ها غالباً نزدیک بوده و در واقع نقش‌هایی هستند که در زندگی مراجع آثار کم و بیش مهمی بر جای نهاده‌اند.

67
منشاء ریشه شناختی واژه نقش (Role) به لغت یونانی (Rotula) باز می‌گردد.در یونان قدیم و روم باستان،بخش‌هایی از متن نمایش بر روی لوحه‌ها (Rolls) نوشته می‌شد و به وسیله افرادی،برای بازیگران خوانده می‌شد.

68
اصل موضع(مکان)-ماتریکس-لحظه بروز واکنش:
روان نمایشگری،مبتنی بر بررسی مجدد و عینی رویدادهای تأثیر گذار زندگی است. برای زنده کردن مجدد یک خاطره در روی صحنه،از سه عامل مهم سخن به میان می‌آید، این عوامل سه گانه عبارتند از:
1- موضع یا مکان پیداش(مکان بروز یک احساس)
2- ماتریکس(شرایط محیط بر بروز آن)
3- لحظه بروز واکنش(لحظه خاصی که به آن شرایط،پاسخی ویژه تعلق گرفته است)

69
آن چه در جلسه روان نمایشگری بررسی می‌شود همین سه عامل است و جلسه چنان شکل می‌گیرد که قادر باشد تک تک عوامل سه گانه زیر را باز آفرینی کند:
1- بررسی موضع یا گروهی از عوامل موقعتی که موجب ایجاد یک رویداد می‌شود(عامل اول،موضع)
2- بررسی و بازآفرینی پاسخ خاص و تعیین کننده که از شخص سرزده است(ماتریکس)
3- بررسی و جستجوی لحظه‌ای خاص،یعنی لحظه‌ای که این پاسخ ارائه می شود.(لحظه بروز واکنش)



بخش سوم
در آینده نزدیک
 


 

تلفن تماس با دپارتمان سنجش و ارزشیابی مبتکران:
021
61094126

department@mobtakeran.com

نظرات، انتقادها و پیشنهادهای خود را درباره بخش های زیر می توانید مطرح کنید.برای این کار از فرم انتهای صفحه استفاده کنید: