مقالات مشاوره تحصیلی و آموزشی
ﺳﻪشنبه، 14 مرداد 1393
به شهرستان رفتن فکر کنید لطفاً!

به شهرستان رفتن فکر کنید لطفاً!

با این که چند سال از داستان بومی‌سازی دانشگاه‌ها می‌گذرد، اما باز هم دانشجوهای زیادی از شهرها و استان‌های غیربومی در دانشگاه‌ها قبول می‌شوند. و خوب، طبیعی است که تقریباً همه ی این افراد، تجربه ی تحصیل در دانشگاه شهر دیگر را نداشته باشند! برای همین، گفتیم شاید بد نباشد که شماهایی که الان در دانشگاه شهر دیگر قبول شده‌اید و تا سن 18، 19 سالگی هم پشت میز اتاق‌تان نشسته‌اید و فقط درس خوانده‌اید و خیلی که خواستید ناپرهیزی کنید، تا بقالی سر کوچه رفته‌اید، با بعضی مسائل زندگیِ بدون پدر و مادر، در شهر دیگر آشنا بشوید!!!

اولین داستانی که بعد از ورود به شهر جدید با آن سر و کار دارید، این است که آیا خوابگاه، به شما می‌رسد یا نه؟ بنابراین به محض این‌که نتیجه قبولی‌تان آمد، اولین کاری که می‌کنید این باشد که به مدیریت امور دانشجویی دانشگاه زنگ بزنید و بپرسید دقیقاً از چه تاریخی به دانشجویان جدید، خوابگاه می‌دهند؟ و از شروع ساعت اداریِ همان روز به آن‌جا بروید! اگر این کار را نکنید و گرفتن خوابگاه را بسپارید به سرنوشت و قضا و قدر و خدا بزرگه؛ شاید پاگرد خوابگاه هم بهتان نرسد! نگارنده بعد از 8 سال زندگی خوابگاهی، در تمام 16 ورودی جدیدی که به خوابگاه وارد شدند، تعدادی از دانشجویان را دیدم که برای نبودن اتاق خالی، حدود یک ترم در نمازخانه خوابگاه زندگی می‌کردند! درحالی‌که به همه آن‌ها هم قول داده بودند که خیلی زود اتاق‌دار می‌شوند. ولی این «خیلی زود»، یک ترم طول می‌کشید! چون واقعا خوابگاه، کم است!

خوب، بعد از این که زرنگی کردید و یک اتاق خوب به چنگ آوردید، مسئله بعدی که با آن دست به گریبان هستید، ورود به اتاقی است که در اغلب مواقع، دانشجویان ترم‌بالایی هم در آن ساکن هستند! وقتی وارد چنین اتاقی می‌شوید، هم اتاقیِ قدیمی‌تر از شما، توقع دارد که به او احترام بگذارید و در اتاق، بیشتر کار کنید! هرچند که بعضی وقت‌ها، هم‌اتاقی‌های خیلی خوبی هم پیدا می شوند که نه‌تنها، این انتظارات بی‌جا را ندارند، بلکه هوای‌تان را هم بیشتر دارند! دعا کنید که چنین هم‌اتاقی‌هایی نصیب‌تان شود ؛ اگر هم که این شانس را نیاوردید، به هرحال در جریان این جو خوابگاهی باشید که خیلی جا نخورید!

یکی دیگر از سختی‌هایی که شاید الان خوب درکش نکنید و حتی به آن بخندید، داستان تفاوت غذای خوابگاه با دست‌پخت مادر گرامی است! این اختلاف در برخی موارد آن قدر زیاد می‌شود، که چاره‌ای جز رفتن به رستوران برای‌تان نمی‌گذارد. بنابراین بعضی دانشجوها ممکن است بخاطر این ماجرا، در تنگناهای مالی گیر کنند! پس برای این مشکل هم خودتان را آماده کنید که خیلی توی ذوقتان نخورد.

بعضی از دانشجوهای غیربومی، چون با خانواده‌شان ارتباط عاطفی زیادی دارند، زود دلتنگ می‌شوند و مجبورند هر هفته، یا هر دوهفته به شهرشان برگردند! این مسئله هم از نظر روحی و بعضی مواقع از لحاظ مادی، در دراز مدت به دانشجو فشار وارد می‌کند.

از مشکلاتِ این مدلی که بگذریم، می‌رسیم به یکی از مواردی که باید مواظب باشید در دامش نیفتید؛ آزادی ناشی از نبودنِ پدر و مادر؛ که باعث می‌شود به سمت تفریحات کاذبِ دوران جوانی بروید؛ بخصوص آن‌هایی که در خانه، محدودتر بوده‌اند! در این مسیر هم داستان معروف و قدیمی دوست ناباب، خیلی تأثیرگذاراست. « امشب بیا بریم دربند با بچه‌ها... حالا یه امشب رو نمی‌خواد درس بخونی... عجب خرخونی هستی‌ها!»... و شما برای این‌که مارک خرخوان روی پیشانی‌تان نخورد، آن شب، درس را بی‌خیال می‌شوید و فردا شب و شب‌های دیگر هم به همین ترتیب؛ و ادامه ماجرا... «این رو بگیر یه پُک بزن، ببین چه حالی می‌ده؟!... چرا نمی‌کشی؟ مامانت دعوات می‌کنه» و خنده بچه‌ها... و شما هم برای این که مثلاً ضایع نشوید، دست‌اش را رد نمی‌کنید؛ و ادامه ماجرا... فردا: «این رو امتحان کردی؟... بابا، آدم با یه بار که معتاد نمی شه!... اَه، چه‌قدر تو ترسویی!» باز برای این‌که به شما نخندند، روی‌اش را زمین نمی‌اندازید؛ و ادامه ماجرا...

باور کنید به همین سادگی اتفاق می‌افتد! مراقب باشید که به خاطر خنده و مسخره باصطلاح دوستان‌، راه‌تان را کج نکنید! بودند بچه‌هایی که در خوابگاه مورد تمسخر قرار می‌گرفتند اما توجهی به این حرف‌های بی‌ارزش نمی‌کردند. در عوض، الان رزیدنت جراحی مغز و اعصاب دانشگاه تهران هستند و حالا آن ها هستند که در دل‌شان، به کسانی که به آن‌ها می خندیدند، می‌خندند! پس سعی کنید آینده‌نگر باشید و فقط همان یک شب را نبینید؛ چون اول با همین یک شب‌ها شروع می‌شود و بعد می‌شود هرشب!!! صحبتم این نیست که تفریح نکنید یا به دربند و امثال آن نروید؛ بلکه هر چیزی را در جای خود و به ترتیب اولویت انجام دهید. به خاطر خوش‌آمد دیگران از کارهای مهم‌ترتان نزنید!

این مسئله را فراموش نکنید که اکثر کسانی که وارد دانشگاه می‌شوند ـ و بیشتر، آن‌هایی که در خوابگاه هستند ـ چون از غول کنکور عبور کرده و مثلاً راحت شده‌اند، این تصور را دارند که «در طول ترم نیاز نیست درس بخوانیم.»، «شب امتحان می‌خوانیم و پاس می‌کنیم.» و «مهم همین مدرک است که در آخر همه می‌گیرند.» و ... بله، درست است؛ در نهایت تقریباً همه مدرک را می گیرند، ولی اگر علم و سواد برای‌تان مهم است، نگویید حالا این ترم اول را خستگی در می‌کنم و از ترم بعد می‌نشینم سر درس! در دانشگاه، نزدیک 500، 600 دانشجو را دیدم که همان روشِ درس خواندن و میزانِ تفریحاتی که در ترم اول داشتند را دارند ادامه می‌دهند. و همه‌شان هم قصد داشتند از ترم بعد، درس بخوانند؛ ولی نشد! به قول معروف، شخصیت دانشجویی‌تان در همان ترم اول شکل می‌گیرد! حتی شرایط در ترم‌های بالاتر از ترم اول بدتر هم می‌شود؛ چرا که با آدم‌ها، تفریحات و علایق جدیدتر هم آشنا می شوید و... بین آن 600 نفر، تعداد کسانی که خلاف این قاعده، رفتار کردند و بعد از یکی دو ترم بازیگوشی، متحول شدند، به 10 نفر هم نرسید!

اما سخن پایانی که بسیار مهم است؛ با خواندن این مقاله، شاید خودتان و پدر و مادرهای‌تان بترسید که چه‌قدر شرایط بد و خطرناک است! در واقع این‌طور نیست. چون ما می‌خواهیم در یک نوشته کوتاه، همه هشدارها را بدهیم، شرایط، این‌قدر سیاه به نظر می‌رسد!!! اگر واقعاً زرنگ باشید، می‌توانید با ورود به یک شهر دیگر، در خیلی از زمینه‌ها پیشرفت هم بکنید و باصطلاح، این تهدیدها را به فرصت تبدیل کنید! مثلاً زندگی در خوابگاه و مدیریت خرج و مخارج، یک استقلال نسبی به شما می‌دهد که برای اداره زندگی و تشکیل خانواده، توانمند می شوید! از طرفی، ارتباط با سایر قومیت‌ها و حتی ملیت‌های گوناگون (در برخی دانشگاه‌ها و خوابگاه‌ها، از کشورهای همسایه دانشجویان زیادی وجود دارد)، ضمن این که در برقراری ارتباط بهتر با مردم، تاثیر زیادی در رفتار شما دارد، به اطلاعات و تجربه‌های‌تان هم تا کمک زیادی می‌کند. یکی از مزایای دیگر، این است که شما به واسطه حضور در خوابگاه، ناخودآگاه زمان زیادتری را در فضای دانشگاه و دانشجویی خواهید بود. و این باعث می‌شود که با ورود به تشکل‌ها و کانون‌های مختلف دانشجویی، انجام فعالیت‌های فرهنگی و شرکت در بحث‌های مختلف چالشی، بتوانید پیشرفت زیادی بکنید.

بنابراین آن چیزی که خیلی اهمیت دارد، خود دانشجوست! که با آگاهی و بینش درست نسبت به این شرایط به دانشگاه وارد بشود و فراموش نکند که برای چه هدفی به آن شهر آمده است. امیدوارم بتوانید از همه پتانسیل‌های پیشرفت در دانشگاه، نهایت استفاده را بکنید و این را به خاطر بسپارید که به دانشگاه­های شهرستان دیدی واقع‌­بینانه اشته باشید.

دکتر صادق فنایی

مشاور مبتکران

14 مرداد 93
 


جستجو