اخبار
پنجشنبه، 13 خرداد 1395
چطور زندگی شادتری داشته باشیم؟

چطور زندگی شادتری داشته باشیم؟

گاهی نرسیدن به هدف دلیل تنبلی نیست
برنامه‌ریزی برای زندگی شبیه تیراندازی است. باید مثل رابین‌هود خوب هدف بگیرید و با دقت و نیروی مناسب تیر را رها کنید. بیایید با كمك مهندس شعبانعلی، مدرس و نویسنده  هدف‌هایی هوشمندانه‌تر انتخاب كنیم. این هدف حتما نباید خرید یك خانه جدید یا یك ماشین لوكس باشد. شاید هدف شما كاهش وزن یا داشتن یك زندگی شادتر است.

گاهی نرسیدن به هدف دلیل تنبلی نیست
خیلی از هدف‌های ما ممكن است از لیست سال های گذشته وجود داشته باشند. پس قبل از اینكه سراغ هدف‌های جدید برویم با هم مرور كنیم كه چرا به برخی از هدف‌های گذشته نرسیدیم. همیشه از برنامه‌های اولیه برای شروع جدید یادگیری زبان است. مثلا اگر با خود‌تان قرار گذاشته‌اید كه از امروز ۲۰ لغت جدید یاد بگیرید و نشده، خود‌تان را سرزنش نكنید! بپذیرید خیلی از مواقع نرسیدن به هدف‌ها ناشی از تنبلی یا بی‌تعهدی ما نسبت به خودمان نیست بلكه از اول نوع انتخاب هدف اشتباه بوده. این هدف‌ها گاهی مثل یك كابوس بد در گوشه‌ای از ذهن می‌ماند و اذیت‌تان می‌كند. همه برنامه‌هایی كه به آن نرسیده‌اید را حذف نكنید و بپذیرید بخشی از هدف‌های گذشته شما ناخواسته در جدول هدف‌های حال هم باقی می‌ماند. مگر با ۲ استثنا:
* یكی اینكه كلا سبك زندگی یا نگاه‌‌تان نسبت به گذشته تغییر كرده و از تاریخ مصرف بعضی هدف‌های‌تان گذشته. مثلا زمانی صرفا دوست داشتید زبان فرانسه یاد بگیرید اما الان آنقدر اولویت‌های مهم دیگری دارید كه فرصتی برای یادگیری زبان جدید ندارید.
* دوم اینكه هدف‌های شما آموخته شده نباشد. یعنی چی؟ یعنی هدف‌هایی كه برای فرد دیگری است و به‌نظر می‌رسد هر آدم شیك و باكلاسی باید آن هدف را داشته باشد! مثلا ورزش خیلی هم خوب است، اگر خود‌تان دوست داشته باشید و نه اینكه چون از دوستی شنیده‌اید هدف شما هم شده باشد.

جلوی اشتباه را هر كجا بگیریم منفعت است

ممكن است از لیست هدف‌های گذشته سه تا چهار مورد به لیست امسال مهاجرت كنند. گاهی از‌‌ همان ابتدا هدف‌هایی را انتخاب می‌كنیم كه قابل نقض هستند و احتمال شكست در آنها وجود دارد. به محض اینكه برای اولین‌بار از هدف‌مان (حتی اگر كوچك هم باشد) عقب می‌مانیم مسیر را برای دور زدن هدف باز می‌كنیم! یعنی اگر قرار است شبی پنج لغت انگلیسی بخوانید و كاری پیش می‌آید به خود‌تان می‌گویید حالا امشب هم نشد نشد! حالا این بار به خود‌تان تعهد بدهید و بگوید كه من هر هفته باید 35 لغت جدید یاد گرفته باشم.
این‌جوری خیلی سخت‌تر می‌توانید هدف را نقض كنید. از اوایل هفته حواس‌تان هست كه باید 35 لغت بخوانید. به جای اینكه بگویید هر روز ۳۰ دقیقه پیاده‌روی می‌كنم، هفتگی‌اش كنید. گاهی تصمیم می‌گیرید امروز پنج لغت زبان بخوانید و دقیقا در همان لحظه كاری برای یكی از دوستان‌تان پیش می‌آید و نمی‌توانید به برنامه‌‌تان برسید. به خاطر همین می‌گویم این برنامه‌ریزی‌ها را هفتگی در نظر بگیرید. هیچ‌كسی نمی‌تواند برای یادگیری 35 لغت زبان در هفته بهانه بیاورد.

سطح زندگی با سبك زندگی متفاوت است
اگر در هدف‌نویسی جزئیات می‌نویسید حواس‌تان باشد كه شرایط را خطرناك نكنید! یعنی این جزئیات‌نویسی كل ماجرا را خراب نكند، البته منكر نمی‌شوم كه گاهی همین جزئیات‌نویسی بسیار كمك می‌كند اما گاهی مبنایی می‌شود برای نابودی برنامه‌ریزی‌های بعدی برای رسیدن به هدف‌‌تان . مثلا در سال جدید با این هدف كه تماشای فیلم به نگرش و فرهنگم كمك می‌كند، می‌خواهید فیلم ببینید.
بعد یكی از دوستان‌تان به شما می‌گوید ببین اگر فیلم می‌خواهی ببینی حرفه‌ای ببین، اتفاقی كه برای منِ محمدرضا شعبانعلی هم افتاد. دوستم گفت كارگردان به كارگردان فیلم ببین. همین جزئیات كارگردان به كارگردان برنامه‌ام را به هم ریخت. اما مثلا اگر نوشته بودم در هفته یا در ماه پنج فیلم می‌بینم، رسیدن به آن قابل كنترل‌تر بود. به همین خاطر خیلی وقت‌ها هدف‌گذاری‌های‌مان براساس سبك زندگی نیست، بلكه بر اساس سطح زندگی است.

هدف‌های سبك زندگی را تعریف كنید

یكی از مدیران ثروتمند و موفق ایرانی حرف جالبی می‌زند: «آخر ثروتمند شدنت و ته لذتش این است كه دوستانت را دور هم جمع كنی، یك فیلم بگیری، دور هم فیلم ببینید و پسته و كشمش بخورید!» پس همین حالا هم می‌توانید از زندگی لذت ببرید و دوستان‌تان را دور هم جمع كنید. دید ما این است كه باید یك هدف بزرگ مثل ثروتمند شدن داشته باشیم و به خودمان قول می‌دهیم كه هر وقت پولدار شدم دوستانم را دور هم جمع می‌كنم، اما بیایید در سال جدید چند هدف سبك‌زندگی تعریف كنید، مثلا اینكه هر هفته  یا هر دو هفته یك جلسه سه الی چهار ساعته بگذارید و یك فعالیت گروهی همراه با دوستان‌تان داشته باشید.
ممكن است سال اول فقط كتاب دور هم بخوانید و فیلم ببینید ولی ۱۰ سال بعد یك سینما اجاره كنید! اما اصل سبك زندگی همین است و در‌‌نهایت همین كه سه‌،چهار ساعت در هفته را از الان كه جوان‌تر هستید برای دوستان‌تان و تفریح دورهمی وقت می‌گذارید، نشان می‌دهد كه بعدها هم كه پولدار شدید این كار را خواهید كرد. یك هدف سبك زندگی دیگر اینكه: با وجودی كه من یك ایرانی‌ام اما چه خوب می‌شود اگر چند ساعت در هفته سبك نگاه جهانی داشته باشم، بنابراین باید گاهی سایت‌های مهم و خبرگزاری‌های خوب دنیا را رصد كنم درنتیجه باید كمی زبانم را بهتر كنم! می‌بینید كه همه این هدف‌ها زنجیر‌وار به هم متصل‌‌اند. درستش هم همین است. تا كی می‌خواهید كنتور بیندازید كه ۱۳۰۰ لغت حفظ شده‌ام، 1492تا شد؟! ولی با این هدف‌های سبك زندگی رشد بیشتری هم خواهید داشت. نسبت به دوستان‌تان هم شادتر هستید و دیگر از هدف‌گذاری‌های افراطی بی‌نتیجه هم خبری نیست.
هدف شما نباید وابسته به فرد دیگری باشد

هدف شما نباید وابسته به فرد دیگری باشد
ریسك بالا در هدف‌گذاری این است كه ناخواسته هدف‌مان به نوع عملكرد فرد دیگری مرتبط باشد، مثلا می‌خواهید درآمد‌تان در محل كار بالا برود و حقوق ۵۰۰ هزار تومان‌‌تان را به ۸۰۰ هزار برسانید. دو نكته اینجا وجود دارد: آیا كنترل این عدد در دست شماست؟ خب اگر نیست، نرسیدن به این برنامه حال‌تان را بد هم می‌كند. گاهی هم به این برنامه می‌رسید اما باز هم اصطلاحا دردی از شما را دوا نمی‌كند! حقوق‌تان شد۸۰۰ هزار تومان اما باز هم یك سری قسط و بدهی دارید.
بعد به این می‌رسید كه مخارج من ۸۰۰ هزار نیست و ۸ میلیون است كه آن هم در حال حاضر اصلا عملی نیست. اگر برای زندگی سازمانی هدفی می‌گذارید، حواس‌تان باشد كه حتما جنس آن هدف‌گذاری مهارتی باشد، مثلا یك مهارت‌هایی را یاد بگیرم كه خودبه‌خود برایم تبعات رشد سازمانی هم به دنبال خواهد داشت، ولی اگر هم رشد سازمانی نداشتم (كه همه‌اش هم دست من نیست) چیزی را نباخته باشم.

گاهی به جای هدف، خط‌مشی بگذارید
خیلی مواقع هدف‌هایی كه رسیدن به آن وابسته به فرد دیگری است، اعتمادبه‌نفس را كم می‌كند. اینكه به آن هدف نرسید و بعد مدام خود‌تان را مقصر بدانید و سرزنش كنید اصلا خوب نیست. مثلا برای رسیدن به هدف‌ یادگیری لغت‌های زبان، درنهایت اگر نشود مقصر خود شما هستید اما خیلی از مواقع هدف افزایش حقوق هدفی است ذاتا در اختیار تصمیم دیگران.
یك سهمی از آن دست خود‌تان است اما بخشی‌ هم بستگی به رئیس‌‌تان دارد یا بستگی به رونق و ركود بازار دارد و. . . منظور من این نیست كه از این دست هدف‌ها نگذارید اما همیشه نقش دیگران را هم در نظر بگیرید تا بعد اذیت نشوید. برای این هدف‌ها می‌توان درصد گذاشت که چه میزانی از آن به تلاش شما بستگی دارد و چه میزان در گرو مساعدت دیگران است. همچنین اگر می‌خواهید فعالیت گروهی را در سازمان‌تان بیشتر كنید. این را نه به‌عنوان هدف بلكه به‌عنوان «خط مشی» در نظر بگیرید و برایش تلاش كنید.
تفاوت خط‌مشی و هدف: هدف یا تیك می‌خورد یا نه، اما خط‌مشی كمی نرم‌تر از هدف است. خط‌مشی این است كه من سعی می‌كنم آدم خوش‌اخلاق‌تری باشم و برای آن تلاش می‌كنم. اما اگر خوش‌اخلاقی هدف‌‌تان بشود ممكن است این اتفاق بیفتد: در خیابان یا محل كار كسی شما را ناراحت می‌كند، بعد مدام یك چیزی در ذهن شما آلارم می‌دهد كه دیدی نشد؟! بعد هم كه هدف تیك نمی‌خورد مدام می‌گویید دیدی بهش نرسیدم؟!

در كنار لیست هدف، یك لیست پاداش هم داشته باشید

متاسفانه بعد از رسیدن به هدف هم جایزه‌ای برای لذت بردن به خودمان نمی‌دهیم. اصلا باید در كنار لیست هدف، یك لیست پاداش هم داشته باشید. معمولا هم گفته می‌شود حداقل ۵۰ مورد را باید در این لیست بنویسید. این ۵۰ مورد جایزه‌هایی است كه شما را خوشحال می‌كند. از یك مرخصی گرفتن ساده از محل كار و مسافرتی كوتاه در حومه شهر گرفته تا ۱۰۰هزار تومان هزینه برای خریدی كه اصلا لازمش ندارید اما حال‌تان را خوب می‌كند.
همیشه فكر می‌كردیم همین كه به دانشگاه برویم یك آدم متفاوت می‌شویم اما یادمان رفته بود همان‌هایی كه یك سالی بود كه در آن دانشگاه تحصیل می‌كردند قبلا دبیرستانی بودند! كمی هنر لذت بردن‌تان را بالا ببرید. گاهی لیست‌های هدف‌گذاری بلند و بالایی داریم ولی از آن طرف لیستی نداریم كه بعد از تیك خوردن هدف، حال‌مان را خوب كند، بنابراین فقط دنبال تیك زدن هدف‌ها نباشید. از رسیدن به هدف لذت ببرید و گرنه انگیزه‌ای برای رسیدن به هدف‌های بعدی نخواهید داشت.

الگوی رفتاری آدم‌های موفق  

سبك هر كسی برای انتخاب هدف‌ متفاوت است، اما بعد از سال‌ها مطالعه زندگی آدم‌های موفق به این نتیجه رسیده‌ام كه همه آنها یك هدف بزرگ دارند و هدف‌های كوچك آنها بخشی از‌‌ همان هدف‌ بزرگ‌ است. مثلا آدم‌های بسیار موفق با خودشان می‌گویند اگر می‌خواهم امسال به سفر بروم همین مسافرت هم بخش كوچكی از هدف بزرگ امسال من است. هدف‌های كوتاه‌مدت، میان‌مدت و بلندمدت مثل یك آبشاری است كه از بالا به پایین می‌ریزد و پله‌پله پایین می‌آید.
چهار هدف كوچك‌تر فصلی هم داریم، اما ذاتش‌‌ همان هدف یك ساله است. بهتر است كه از آن هدف بزرگ شروع كنیم. مثلا اینكه در پایان امسال حالم بهتر باشد و شاد‌تر از سال گذشته زندگی كنم. كسی نمی‌تواند بگوید این هدف غلط است یا اینكه چرا شاخص اندازه‌گیری خوشحالی نداری! خب در مرحله بعد، هدف را تقسیم كنید بر اینكه چه چیزهایی باعث خوشحالی شما می‌شود. رسیدن به هدف‌های كاری، افزایش یادگیری، ارتقا مهارت‌ها و. . . همه این هدف‌های كوچك در‌‌نهایت منجر به خوشحالی شما در پایان سال می‌شود. بعد هم برنامه‌ریزی‌های فصلی، ماهیانه و بعد هم هفتگی.

منبع: بیتوته