بعضيها استدلال ميكنند كه كارهايي كه جوانان وارد آنها ميشوند ، به ميزان زيادي توسط وضع موجود جامعه تعيين ميشوند ، و اينكه براي بسياري از جوانان راههاي انتخاب وجود ندارد . عدهاي ديگر ، كه شامل بسياري از متخصصان مشاور هم ميشود ، با اين استدلال مخالفند . استدلال اين افراد اين است كه بيشتر جوانان راههاي معني داري دارند كه ميتوانند يكي از آنها را برگزينند . اين افراد وظيفه مشاوران شغلي را آگاه ساختن جوانان از اين راههاي انتخاب و توانا ساختن آنها براي انتخاب از ميان اين راهها با توجه به ويژگيهاي فردي خود ميدانند .
با اين وجود ، گروهي ديگر ديدگاهي ” ميانه رو ” دارند و تاكيد آنها بر نفوذ افراد مهم و تاثير ساير منابع در انتخاب شغل ميباشد .
به احتمال قوي ، يك مشاوره خوب بايد بر پايه هر سه اين ديدگاهها بنا شود :
1- وضع موجود جامعه
2- عوامل موثر فوري تر
3- ويژگيهاي فردي
وضع موجود جامعه :
در گستردهترين سطح ، فرهنگ ما مجموعه پيچيدهاي از انتظارات اجتماعي را منتقل ميسازد . جايگاه جوانان و خانوادههايشان در ساختار اجتماعي جامعه ، ديدگاههاي آنها را نسبت به خودشان و دنياي كار ، تحت تاثير قرار ميدهد و در نتيجه آرمانها و انتظارات آنان را نيز تحتالشعاع قرار ميدهد.
وضعيتهاي مختلفي كه ميتواند گستره امكانات و راههاي انتخاب جوانان را محدود كند ، شامل موارد زير ميشود :
سطح شغلي والدين :
جواناني كه والدين آنها در شغلهاي تخصصي و مهارتي فعاليت داشتهاند ، در مقايسه با افرادي كه والدينشان در شغلهاي كمتر تخصصي يا سادهتر فعاليت داشتهاند يا براي مدتي طولاني بيكار بودهاند ، به سوي آرمانهاي جاه طلبانهتر گرايش پيدا ميكنند و دسترسي به فرصتها و امكانات بيشتري دارند .
جنسيت :
افراد هر دو جنس شايد نسبت به انتخاب شغلهايي كه به طور سنتي به جنس مخالف بيشتر مربوط ميشود ، مقاومت نشان دهند . تعصبات جنسيتي نسبت به انتخاب شغل مناسب به همان اندازه ميتواند براي پسرها محدود كننده باشد كه براي دخترها
ويژگيهاي قومي و نژادي :
منشاء قومي افراد ميتواند آرمانهاي شغلي آنها را تحت تاثير خود قرار دهد و بدليل شبكههاي محدودتر برخي از گروههاي قومي اقليت ، ميتواند فرصت آزمايش آرمانها و شانس استخدام آنها را محدودتر سازد .
يكي از وظايف اصلي خدمات شغلي و حرفهاي اين است كه اين محدوديتها را كاهش دهند و در مقابل ، گستره امكانات را براي همه جوانان افزايش دهند . اين وظايف شامل موارد زير ميشود :
مبارزه با نگرش قالبي و كليشهاي به جنسيت ، گروههاي قومي و ساير تعصبات اجتماعي
فراهم آوردن دسترسي به افراد نمونه ، مثلاً زنان و سياهپوستاني كه در شغلهاي غير سنتي به موفقيت دست يافتهاند .
حمايت از افرادي كه با وجود داشتن راههاي انتخاب فراوان ، راههاي سنتي را انتخاب كردهاند .
عوامل موثر فوريتر :
جوانان براي انتخاب شغل ، به گستره وسيعي از منابع اطلاعاتي دسترسي دارند منابعي كه نفوذ مستقيم دارند ، شامل اين موارد ميشوند :
والدين و ساير خويشاوندان
دوستان و گروه همسالان
متخصصان حرفهاي
معلمان موضوعي
تماس با كارمندان و استفاده از تجارب مستقيم آنها از استخدام
افراد همچنين از طريق آگهيهاي شغلي و راههاي عمومي تر تحت تاثير كتابها ، بروشورها ، نرم افزارهاي شغلي و رسانهها قرار ميگيرند .
تحقيقات نشان ميدهد كه :
جوانان براي انتخاب شغل بيشتر روي نصيحتهاي ” غير رسمي ” و حمايتهاي والدين و دوستان تكيه ميكنند تا اينكه بروند و از مشاوره ” رسمي ” مانند مشاوران شغلي و معلمان استفاده كنند.
ديده شده كه والدين به عنوان مفيدترين منبع موثر روي فرد اعمال نفوذ دارند و پس از آنها مشاوران شغلي و سپس معلمان قرار دارند .
اين منابع مختلف ، نفوذ خود را به گونههاي مختلفي اعمال ميكنند :
1-والدين و خويشاوندان فرد ، دانش دست اولي درباره مشاغل خاص و شغل به طور كلي ارائه ميكنند . همچنين تحقيقات نشان ميدهد كه نصايح و حمايتهاي خانواده ، روي تصميم فرد براي ادامه تحصيل بعد از 16 سالگي مؤثرتر از نصايح متخصصان حرفهاي است . ولي اين خطر وجود دارد كه با در نظر گرفتن آهنگ تغييرات در بازار كار ، دانش والدين و خويشاوندان ، قديمي باشد .
برخي از والدين شايد آرمانهاي نامناسبي براي فرزندانشان داشته باشند و آنها را براي استفاده از فرصتهاي نامناسب تحت فشار قرار دهند .
خانوادهها ميتوانند ديدگاههاي جوانان را نسبت به كار به گونههاي غير عمديتري نيز تحت تاثير قرار دهند . تحقيقات نشان ميدهد كه :
تجارب اوليه جوان در خانواده ، رشد و توسعه ، علاقه او به مشاغل خاص و اينكه آيا جوان تحصيلات خود را ادامه خواهد داد يا نه را تحت تاثير قرار ميدهند .براي دختران ، انتخاب مشاغل غير سنتي تحت تاثير نگرشهاي والدين نسبت به كار قرار ميگيرد و به نوع رابطهاي كه آنها با هر يك از والدين خود دارند نيز بستگي دارد .
2-دوستان و گروه همسالان ، در دوران بلوغ كه جوان درك قويتري از هويت خود پيدا ميكند نفوذ قويتري روي جوان اعمال ميكنند. براي بسياري افراد ، صحبت با دوستان درباره شغل ، يك منبع مهم از نظريات و ايدههاي جديد ميباشد . افرادي كه در سن 16 سالگي تحصيل تمام وقت را به اتمام ميرسانند غالباً اولين چيزهايي كه درباره شغل ميشنوند ، از زبان دوستانشان بيان ميشود . آن دوستاني كه در حال كار كردن ميباشند ، اطلاعات شغلي خوبي به فرد ميدهند ؛ آن دوستاني كه در حال گذراندن تحصيلات بالاتر ميباشند نيز در وضعيت خوبي براي دادن ارزشيابي صادقانه از دورهها و موسسات آموزشي خاص ، قرار دارند .
با وجود اين ، شواهد نشان ميدهد كه گروه همسالان ميتواند در تطبيق دادن جنسيت فرد با شغلش و ساير تعصبات در آغاز تصميمات بر روي فرد اعمال فشار كند
3-مشاوران شغلي اساساً نقش خود را كمك به جوانان براي كند و كاو و اكتشافات در اهداف و آرمانها ، وسعت دادن به ايدهها و نظريات به چهارچوب در آوردن انتخابها و افزايش برنامههايشان براي آينده مي دانند . آنها منبعي از اطلاعات درباره فرصتها و امكانات هستند و با وجود اين باز هم افراد را به جستجو و كاوش درباره اطلاعات شغلي مورد نياز خود ترغيب ميكنند . اين مسئله شايد براي جواناني كه انتظار دارند در گفتگوها و مشاورههاي شغلي خود چنين اطلاعاتي را جمع آوري كنند ، نا اميد كننده باشد .افزايش خودآگاهي ، دانش استفاده از فرصتها و مهارتهاي تصميمگيري ، همگي از تاثيرات اثبات شده مشاوره شغلي ميباشند . تحقيقات همچنين نشان ميدهد كه جواناني كه از خانوادههاي محروم و فقير بودهاند ، شايد بيش از ديگران به مشاوره شغلي نياز داشته باشند و يا به آن متكي باشند .
در نتيجه شايد خدمات شغلي مشخصاً براي بر آوردن نياز چنين گروههايي بوجود بيايند
4-شواهد نشان ميدهد كه صحبت با مشاوران شغلي هنگامي موثرتر است كه با آموزش مشاغل همراه باشد .
آموزش مشاغل همچنين به نحو مثبتي ديدگاه جوانان را نسبت به اهميت بدست آوردن تحصيلات دانشگاهي و قابليتهاي علمي وحرفهاي تحت تاثير قرار ميدهد .
5-معلمان موضوعي ، كه نقش مشاوران رسمي را ندارند ، روي تصميمات افراد جوان براي ورود به آموزشهاي بالاتر و بيشتر و انتخاب مسيرشان ، نفوذ خاصي دارند .
افراد همچنين از متخصصان موضوعي اطلاعات مفيدي درباره قوتها و ضعفهاي خود كسب ميكنند . هر چند ، برخي جوانان از فشار بيش از اندازه معلمانشان براي ماندن در مدرسه و يا ادامه تحصيل در رشته خاص شكوه دارند و معتقدند كه معلمان اين كار را بخاطر افزايش تعداد دانش آموزانشان انجام ميدهند .
6-تماس با كارمندان ( مثلاً صحبت با آنان ) ميتواند اطلاعات مفيدي درباره مشاغل و محيطهاي كاري مختلف در اختيار جوانان قرار دهد ؛ با اين وجود اين خطر وجود دارد كه آنان را دچار پيش داوري و جبهه گيري كند چون مثلاً اين امكان وجود دارد كه كارمندان از سازمان خود بيش از حد تعريف كنند .
7- تجارب كارآموزي تقريباً براي همه دانش آموزان در هنگام تحصيل وجود دارد . اين تجارب ميتواند تاثير مهمي روي تصميمات شغلي داشته باشد . ”تصميمات مربوط به كارهاي جاري يا تصميمات مربوط به فرصتهاي جديد و ياحتي رد اولويتهاي قبلي و بوجود آمدن اولويتهاي جديد
اين مسئله بستگي زيادي به اين داردكه چگونه اين تجارب با آموختههاي قبلي فرد تلفيق ميشوند.
8- كتابها ، بروشورها و نرمافزارهاي شغلي منابع مهمي براي كسب اطلاعات تحصيلي و حرفهاي ميباشند . جوانان از طريق مدارس و خدمات تخصصي گوناگون ميتوانند به كتابخانههاي تخصصي دست يابند و اين كتابخانهها غالباً به همان اندازه كه مواد چاپي دارند ، منابع و اطلاعات كامپيوتري و خودكار را نيز شامل ميشوند . اهميت اينترنت نيز احتمالاً در آينده به عنوان يك منبع اطلاعاتي مهم ، به نحو فزايندهاي افزايش خواهد يافت ولي :
در برخي از مكتوبات استخدامي ، شامل آنهايي كه متعلق به موسسات آموزشي هستند ، بيش از حد بر خصيصههاي جذاب يك سازمان استخدام كننده يا موسسه آموزشي خاص تاكيد ميكنند .
اطلاعات كامپيوتري ، بدليل شيوه ارائه آنها ، شايد چيزهايي را وا نمود كنند كه چندان موجه يا تضمين شده نباشند .
9-رسانهها عموماً منابعي اطلاعاتي در مورد مشاغل نيز ميباشند . مثلاً تلويزيون نقش قدرتمندي در گسترش درك و فهم نسبت به مشاغل دارد ، بويژه مشاغلي كه جوانان كمتر به طور مستقيم با آنها تماس دارند . تلويزيون تا اندازهاي نگرش قالبي و متعصبانه به مشاغل را افزايش ميدهد ، هر چند اين مسئله امروز نسبت به گذشته كمتر ديده مي شود . شايد جوانان براي قضاوت در مورد ارزش و اعتبار اطلاعاتي كه از اين منابع متعدد به دست آوردهاند ، نياز به ياري مشاوران شغلي داشته باشند .
ويژگيهاي فردي :
در ابتدايي ترين سطح ، تصميمگيري در مورد انتخاب شغل به صورت فرآيند نسبت دادن علايق ، ارزشها و تواناييهاي يك فرد به فرصتهاي شغلي و آموزشي او تعريف ميشود . به حساب آوردن نظر خود فرد نسبت به ويژگيهاي خودش و اعتماد او به تواناييهايش نيز مسئله مهمي است .
1- علائق را ميتوان به عنوان اولويتهاي فرد در مورد فعاليتهاي مربوط به كار تعريف كرد . يك چهار چوب تحقيقي خوب از 6 نوع علاقه شغلي تشكيل ميشود : واقعبينانه ( معقول )، جستجوگرانه ، هنرمندانه ، اجتماعي، جسورانه و سنتي (متداول). افراد را ميتوان برحسب اين علائق از يكديگر متمايز كرد .
2- ارزشها يعني اعتقادات اساسي درباره مسائلي كه براي يك نفر اهميت دارند .
براي مثال ، نيازهاي هر فرد براي تحريكات عقلاني ، امنيت يا دريافت پاداشهاي مالي از كار با فرد ديگر تفاوت دارد .
3-تواناييها قدرتمندترين ابزار پيش بيني سطح شغلي نهايي فرد هستند ، تمايزات غالباً در اين موارد هستند .
استعدادها : قابليتهاي فردي براي انجام يك كار خاص ، البته همراه با تعليم .
صلاحيتها : ميزان دانش ، مهارتها و نگرشهايي كه براي انجام موثر كار لازمند .
دستاوردها : احراز شرايط لازم آموزشي و شغلي ( مثلاً قبولي در امتحانات پيشرفته و احراز شرايط حرفهاي درسطح ملي )
4- نظرات فرد درباره ويژگيهاي خودش ميتواند به اندازه ارزيابي عيني بر اين ويژگيها اهميت داشته باشد . اين مسئله نياز به مشاوره براي دادن فرصت به جوانان براي توضيح نظرات شخصيشان نسبت به تواناييهايشان را برجسته تر ميسازد .
5-اعتمادفرد نسبت به تواناييهايش نيز بر تصميمگيري اثر دارد . براي مثال ، نداشتن اطمينان به مهارتهاي رياضي ، در انتخاب شغلهايي كه مستلزم داشتن مهارتهاي رياضي است ، تاثير دارد . به سخن كلي تر ، نداشتن اعتماد به تواناييها غالباً بر تصميمگيري در مورد انتخاب شغل براي دختران و اقليتهاي قومي تاثير گذار است . مشاوره ميتواند در بالا بردن اعتماد به تواناييها موثر باشد .
فرآيند تصميمگيري :
تصميم گيري در مورد انتخاب شغل به ندرت از يك توالي منطقي و برنامهريزي شده پيروي ميكند . افراد نسبت به رويدادها واكنش نشان ميدهند ؛ فرآيندهاي فكري آنها تحت تاثير احساسات و عواطفشان قرار ميگيرد ؛ و شايد آنها گاهي به مراحل قبلي اين فرآيند باز گردند .
نظريههاي مربوط به انتخاب شغل تلاش ميكنند تا اين فرآيند را تحت قالب در آورده و مدلسازي كنند . فرضيههاي اين نظريات به نسبت ميزان منطقي و برنامهدار بودن جوانان ، متفاوت است . اين فرضيات همچنين در ميزان تاكيد نسبياي كه بر زمينه اجتماعي ، تاثيرات فوريتر ، و خصلتهاي فردي دارند ، متفاوت است . يك نظريه ساختار فرصت بيان ميكند كه وارد شدن به كار را بوسيله عوامل ساختاري مثلاً فرصتهاي آموزشي و اجتماعي ـ اقتصادي بهتر ميتوان شرح داد تا بوسيله انتخاب فردي . تحقيقات نشان ميدهد كه كودكان خانوادههاي طبقه كارگر نسبت به كودكان طبقه متوسط ، براي وارد شدن به تحصيلات عاليه و مشاغل مديريتي / تخصصي از شانس بيشتري برخوردارند .
1- اين نظريه نقش محدودتري براي مشاوره قائل است . براي مثال به ارزش تربيت جوانان براي افزايش فرصتهاي آنان و بهتر كنار آمدن با تقاضاهاي دنياي كار اشاره ميكند . اين نظريه همچنين بر نياز براي به حساب آوردن واقعيتهاي بازارهاي كارملي و محلي در حمايت و راهنمايي جوانان تاكيد دارد .
2-نظريه يادگيري اجتماعي و نظريه تعامل اجتماعي بر تاثير تجارب يادگيري و افرادي كه جوانان با آنها در تماس هستند ، تاكيد دارند. براي مثال تحقيقات نشان ميدهد كه استعدادهاي جوانان توسط كساني كه رابطه نزديكي با آنها دارند ، شناسايي ميشود و اين مسئله در تعيين اولويتها و جهت دادن به ميل و سليقه آنها نقش مهمي را ايفاء ميكند .
اين دو نظريه ، اهميت مشاوره را در افزايش گستره تماسها و ارتباطات جوانان و كمك به آنها براي استفاده سازنده اين ارتباطات ، برجستهتر ميسازند . براي نمونه تجربه كاري ميتواند به افراد كمك كند تا گستره ديدشان را درباره مشاغل افزايش دهند
3-نظريه مربوط به رشد بيان ميكند كه تصميمات مربوط به انتخاب شغل در يك دوره زماني طولاني توسط فرآيندهايي كه به رشد وسيعتر فرد مربوط ميشوند ، بوجود ميآيند و قوام مييابند . تحقيقات نشان مي دهد كه رشد روانشناختي كودكان در طي چند مرحله ادامه مييابد كه در اين مراحل توجه به آنها به جنبه هاي متفاوت خود و موقعيت جلب ميشود و آنها ياد ميگيرند كه مواد را در راههاي پيچيدهتري بكار گيرند .از ديدگاه اين نظريه دلايل لزوم اعمال مشاوره عبارتند از : اينكه تصميمات شغلي را نمي توان تنها از طريق يك راه ( مثلاً يك گفتگوي شغلي اتخاذ كرد .
تاكيد بر ارزش برنامههاي شغلي مدارس و دانشگاهها كه از فرآيند تصميم گيري در يك دوره زماني حمايت مي كنند .
4-نظريه هاي هماهنگي فرد و محيط بيان مي كنند كه در اتخاذ تصميمات شغلي ، افراد ميخواهند بين تواناييها ، علايق و ارزشهايشان از يك طرف و فرصتهايشان از طرف ديگر نوعي همخواني و تناسب برقرار سازند . برخي از اين نظريهها بر نقش خود مفهومي ( ديدگاه خود فرد نسبت به تواناييهايش ) در جستجوي هماهنگي تاكيد دارند ؛ و بقيه روي ويژگيهاي عيني تر تاكيد ميكنند .
تحقيقات نشان ميدهد كه انتخاب شغلي كه با علايق وارزشهاي فرد همخواني دارد ، به رضايت شغلي منجر ميشود . اين طور به نظر ميرسد كه علائق اوليه به مشاغل فني و علمي دوام و ماندگاري زيادي دارند و تاثير قدرتمندي بر انتخابهاي بعدي فرد مي گذارند . همخواني بين استعدادهاي فرد و نيازهاي شغلي لازمه عملكرد موفق در كار است .
اين نظريهها بر نياز به اطلاعات دقيق و مرتبط ( هم درباره افراد و هم درباره فرصتها تاكيد ميكنند ).
تستها وپرسشنامههاي روانسنجي شايد براي جمع آوري اطلاعات درباره علايق ، ارزشها و تواناييها مفيد باشند ولي معمولاً براي ارائه راهنمايي و مشاوره مفيد نيستند . جوانان براي ربط دادن اين نتايج به مفاهيم دروني خود و اهداف و آرمانهايشان به كمك احتياج خواهند داشت .
5-نظريه روانكاوي بيان ميكند كه تصميمات شغلي را ميتوان به قابليتها و نيازهاي عميق درون افراد ربط داد . تحقيقات تا اندازه محدودي از اين نظريه حمايت ميكند ، مثلاً نشان ميدهد كه افراد در سوگيري نسبت به افراد و موقعيتها با هم تفاوت دارند و اينكه اين مسئله به اولويتهاي شغلي نيز ربط پيدا ميكند . مهمترين معني ضمني شيوه مشاوره آنها اين است :
دانستن اينكه شايد فرآيندهاي روانشناختي عميق تري وجود داشته باشند كه احتمال عنوان شدن آنها در خدمات مشاروه شغلي بسيار كم باشد ولي با اين وجود اين فرآيندها ميتوانند ميزان تاثير اين خدمات را محدود سازند .
بيشتر مشاوران شغلي به جاي اين كه توجه خود را تنها به يكي از اين مدلها معطوف سازند ، نگرشي گزينشي به عمل مشاوره دارند و به طور انتخابي از آنها استفاده ميكنند . همچنين بيشتر مشاوران شغلي نقش خود را به عنوان افرادي مي دانند كه از جوانان در گرفتن تصميماتشان حمايت ميكنند نه اينكه به آنها بگويند چكار بايد بكنن
سبكها :
تحقيقات نشان ميدهد كه تصميمات نهايي حداقل در سه سبك متفاوت گرفته مي شوند .
1-منطقي و عقلاني : كه در اين سبك فرد نقاط ضعف و قوت را به گونه اي نظام يافته ميسنجد
2-حدسي وشهودي : كه فرد در اين سبك بيشتر روي احساسات و انتخابهاي غريزي و شهودي تكيه ميكند تا منطق حساب شده
3-وابسته ، كه فرد در اين سبك از خواستههاي ديگران تبعيت ميكند و مسئوليت خود را براي گرفتن تصميم انكار ميكند. افراد ميتوانند گسترهاي از سبكها را در روند تصميمگيري خود بكار گيرند . مشاوره شغلي بيشتر به سمت سبك منطقي و عقلاني گرايش دارد . ولي :
اين سبك شايد آن روشي نباشد كه بيشتر جوانان در تصميم گيريهاي خود بكار ميگيرند .
شايد لازم باشد كه نگرش منطقي و عقلاني در جوانان گسترش يابد تا آنها تشويق شوند كه عناصر شهودي و وابسته را در فرآيند تصميمگيريشان شناسايي و بررسي كنند .