شکست میتواند جنبههای مختلفی داشته باشد، ولی در این مقاله بهطور خاص قصد داریم راجع به دانشآموز یا دانشجویی صحبت کنیم که نمیتواند از تمام پتانسیل خود استفاده کند و در درس و تحصیل آنطور که باید و شاید موفق شود.
البته باید بدانیم که گاهی اوقات این شکستها خیلی هم فاجعه نیست! و تنها بخشی از روند زندگی است. گاهی اوقات مسائلی پیش میآید که نسبت به مسائل آکادمیک اولویت بیشتری دارد. مثلا ممکن است برای خانوادهی کسی شرایط اضطراریای پیش بیاید و فرد نتواند مانند قبل روی درسش وقت بگذارد. قرار نیست اینجا راجع به این استثنائات صحبت کنیم، بلکه هدف ما دانشجویی است که با وجود فراهم بودن شرایط نمیتواند از تمام پتانسیل خود استفاده کند. همهی دانش آموزان در برهههایی از زندگی خود با افت تحصیلی مواجه میشوند. سؤالی که قرار است به آن پاسخ بدهیم این است که چرا گاهی دانش آموزان دچار شکست و افت تحصیلی میشوند. تنها بعد از درک این موضوع است که میتوانیم مشکل را حل کنیم. طبیعتا دلایل مختلفی برای عدم موفقیت تحصیلی افراد وجود دارد که در ادامه ما تنها به چهار دلیل اصلی اشاره میکنیم.
دلیل اول: نداشتن مهارتهای مطالعه
بیشتر دانشجوها به یادگیری روشهای مطالعهی «بهتر» نیاز دارند. اگر بخواهیم دقیقتر صحبت کنیم، باید بگوییم که دانشجوها به یاد گرفتن روشهای مطالعه «بیشتر» نیاز ندارند، بلکه برعکس نیاز دارند روشهای مطالعهی خود را «ساده»تر کنند. اکثر آنها برای موفق شدن مهارت کافی دارند، فقط نمیدانند که چطور از مهارتهایشان استفاده کنند.
بنابراین سعی کنید روش مطالعهی سازگار با روحیه و شخصیت خود را پیدا کنید و آن را بهکار بگیرید تا بهتر و مفیدتر درس بخوانید.
دلیل دوم: ترس
اولین دلیلی که در بالا گفته شد به مهارتهای دانشجو بستگی داشت ولی سه دلیل بعدی به انگیزهی فرد بستگی دارد و اولین این دلایل ترس است.
ترس در دانش آموزان به دو شکل ظاهر میشود:
اول: بعضیها از شکست میترسند. چنین افرادی برای نتیجهی تلاششان تنها دو حالت را در نظر میگیرند؛ یا همه چیز خوب پیش میرود و نمرههای خوب میگیرند و برایشان اثبات میشود که به همان اندازه که فکر میکنند باهوشاند یا فکر میکنند ممکن است نتیجهی چندان رضایتبخشی نگیرند و پیش خودشان فکر میکنند «همهی دنیا میفهمد که من خنگ هستم!». بنابراین اکثر دانش آموزانی که ترس دارند، راه سادهتر را انتخاب میکنند و با پاک کردن صورت مسئله سعی میکنند اصلا با این حقیقت تلخ و سخت که ممکن است بهاندازهای که فکر میکردند باهوش نباشند، روبهرو نشوند.
ولی واقعیت این است که هرکسی ممکن است گاهی اوقات شکست بخورد و این اصلا به این معنا نیست که شما کندذهن هستید، بلکه به این معناست که شما هم یک انسانید و حق دارید شکست بخورید و از آن درس بگیرید و سپس به راه خود ادامه بدهید.
دوم: بعضیها از موفقیت میترسند. این افراد فکر میکنند با موفق شدن در مرکز توجه قرار میگیرند و بنابراین ترجیح میدهند همیشه در سایه باشند، اثرگذار نباشند و بهجای اینکه توجه کسی را جلب کنند، در حاشیه باشند. به نظر این افراد، موفق بودن و درخشیدن ترسناکتر از همیشه متوسط بودن است.
اگر شما هم جزو این دسته از دانش آموزان هستید، باید سعی کنید شجاعتر باشید و وقتی موفقیت در خانهتان را میزند از آن استقبال کنید، چون عمر آن همیشگی نیست.
دلیل سوم: تنبلی
سومین دلیل شکست، تنبلی است. افراد تنبل صادقانه دوست دارند که به موفقیت برسند. آنها میخواهند افتخار کسب کنند و متفاوت باشند، اما مشکل اینجاست که حس میکنند مسیر رسیدن به موفقیت کمی پیچیده است و به استراحت بیشتری نیاز دارند. انجام تمام تکالیف و کارهای دانشگاه برای آنها کمی سخت است. به علاوه آنها فکر میکنند که بدون داشتن زندگی اجتماعی دانشگاه به هیچ دردی نمیخورد، بنابراین باید برای کارهای دیگر بیشتر از دانشگاه وقت بگذارند.
نمیتوان بهراحتی در مورد کسی قضاوت کرد و گفت آیا تنبل است یا نه. بعضی افراد خیلی زود خسته میشوند و توانایی کمتری دارند ولی نمیتوان گفت تنبلند.
افراد تنبل معمولا حس میکنند سرشان شلوغ است و برای درس خواندن وقت ندارند. البته خیلیها واقعا سرشان شلوغ است؛ این افراد باید زمانشان را اولویتبندی و برای آن برنامهریزی کنند. ولی دستهی دیگری از افراد هم وجود دارند که تنها مشکلشان برای نرسیدن به موفقیت، تنبلی است. اگر شما هم فکر میکنید وقت کافی برای درس خواندن ندارید، شاید لازم باشد دقیقتر به این موضوع نگاه کنید و ببینید که این هفته چند ساعت تلویزیون دیدید؟ یا چند ساعت وقت صرف کردید تا کل ۶ فصل سریال مورد علاقهتان را یکجا ببینید؟
اگر فهمیدید تنبلید، نگران نباشید. مشکل را قبول کنید و دنبال راهحل بگردید. دوباره برای زندگیتان برنامهریزی کنید، کارهایتان را اولویتبندی کنید و برای کارهای واقعا مهم وقت کافی بگذارید.
دلیل چهارم: بیعلاقگی و بیانگیزگی
بیانگیزگی یکی از بدترین دلایل افت درسی است.
بیانگیزگی خیلی بدتر از «نداشتن مهارتهای مطالعه» است؛ چون اگر مهارت مطالعه نداشته باشید میتوانید خیلی راحت آن را کسب کنید.
بیانگیزگی از «ترس از شکست یا موفقیت» هم بدتر است. اگر از شکست میترسید، باید بدانید که شکست لزوما بد نیست. همانطور که خط مستقیم کوتاهترین فاصلهی بین دو نقطه است، شکست هم کوتاهترین راه برای رشد شخصی است. اگر هم از موفقیت میترسید، باید شجاعتر شوید و بدانید که استفاده نکردن از ظرفیت درونیتان خیلی ترسناکتر از در مرکز توجه بودن است.
بیانگیزگی از «تنبلی» هم بدتر است. اگر تنبل باشید، حداقل این آرزو را دارید که تغییری ایجاد کنید. اگر الان تنبل هستید، دلیل نمیشود که همیشه تنبل باقی بمانید؛ میتوانید با تمرکز کردن روی اهداف و آرزوهایتان نیروی لازم برای حرکت رو به جلو را دریافت کنید و از تنبلی دربیایید.
اما وقتی بیانگیزهاید هیچچیز برایتان مهم نیست. علاقهای ندارید که شجاعتر شوید، چون اهمیتی ندارد. علاقهای ندارید یاد بگیرید چطور مطالعه کنید، چون مهم نیست. علاقهای ندارید زمان را مدیریت کنید یا رؤیا داشته باشید، چون علاقهای به درس خواندن ندارید.
اگر خودتان انگیزه نداشته باشید هیچکس نمیتواند به شما کمک کند که انگیزه پیدا کنید.
بیانگیزگی باعث میشود شما همیشه متوسط و تنها باشید و نتوانید در زندگی پیشرفت کنید. پس تنها راهحل این است که برای درس خواندن یک انگیزهی خوب پیدا کنید.