«حق بالندگی» را نباید از کودکان بگیریم. این بالندگی میتواند در ابعاد و اجزای مختلف زندگی درونی و بیرونیشان نمود داشته باشد. اینکه چه چیزهایی باعث بالندگی ویژگیهای کودک شما میشود و چهچیزهایی تواناییهای او را محدود و محصور میکند، به خود شما برمیگردد و رفتاری که با او دارید.
سرویس کودک و نوجوان خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - فاطمه نعمتی: کتاب را که روبهرویم گذاشتم احساسی شبیه به یک «نَه» بزرگ داشتم. دلم نمیخواست بخوانمش؛ چون تصویر روی جلدش جذبم نکرده بود و آن را بسیار ساده و ابتدایی دیدم؛ اما دکمه خبرنگاریام را زدم و نقش «چشمها را باید شست / جور دیگر باید دید» را به خود گرفتم.
«لالا و جادوی کلماتش» با یک جمله کوتاه شروع میشود: «اوه، این لالا است!». منی که کتاب را خواندهام میتوانم بگویم همین جمله، کافی است. اینکه او لالا باشد و خودش باشد و نقش مخصوص به خودش را ایفا کند، کافی است؛ اما شمایی که این کتاب را نخواندهاید باید بدانید لالا کیست و چه کرد؟ شاید بعدش بفهمید خودتان چه کسی هستید و باید چه کنید؟ گِریسی جانگ، نویسنده و تصویرگر کتاب هم همین عقیده را دارد و در ابتدای کتابش گفته: «تقدیم به لالایی که درون همهی ماست.».
لالا یک دختربچه پرتحرک است که یکجا بند نمیشود. این اولین نشانهای است که دستتان میدهم. اطرافتان را ببینید که چه تعداد از این بچهها حضور دارند؟ شاید یکی از فرزندان خود شما، یک لالا باشد. او هر روز کلی برو و بیا به درون خانه و بیرون دارد و مادرش از این تحرک، عصبانی است. لالا هر روز با قابلمهای آب، به تکهزمینی سخت و خشک که در نزدیکی خانهشان قرار دارد، سر میزند و به جوانههایی که از آن سر برآوردهاند نگاه میکند و به آنها آب میدهد. او هر روز به آنها میگوید: «سلام، سلام دوستان من!».
کتاب را ورق میزنم. سفیدی بیشتر صفحه را پوشانده است. شکلهایی به رنگ سیاه و زرد و سبز هم دیده میشود؛ آدمها هستند و ساختمانها و شهر. مادر لالا به کارهای خانه مشغول است و خودِ لالا به سروساماندادن به جوانههای زمین نزدیک خانه.
گریسی جانگ نخواسته داستان قلنبهسلنبهای را برای بچهها تعریف کند. او در این داستان کوتاه، لالا را به شکل همه بچههای دنیا درآورده است؛ طوری که فرقی نمیکند زهرا در ایران باشد، امیلی در انگلستان، یاشار در ترکیه یا دیرام در هند. همه بچهها میتوانند مثل لالا باشند؛ فقط باید لالای درونشان را بیدار نگه دارند.
داستان، پرتحرکی لالا را طوری نشان میدهد که مادرش مدام مجبور میشود بگوید: «لالا، آرام بگیر!». این دختربچه گرما و سرما نمیشناسد، هر طوری که هست باید بیرون برود و به گیاهانش سر بزند؛ جایی که او مالِ مالِ خودش میدانست و احساس راحتی زیادی میکرد. او در این مکانِ امن در کنار دوستان امنی که برای خودش درست کرده بود، خوشحال بود و راضی. کلماتش در این حالوهوای امن، جان میگرفت و هر روز حرفهای قشنگتر و محبتآمیزتری به دوستان سبزش میگفت. هر چقدر مادر از دست لالا عصبانی میشد و میخواست کنترلش کند، لالا پرانرژیتر و مهربانتر به کارش ادامه میداد. او سراسر مِهر شده بود برای دوستان سبزش.
شروع داستان با توضیحاتی درباره لالا، مادرش و دوستان جدیدش اتفاق میافتد و تصاویر کتاب ما را بیشتر با داستانپردازی گریسی جانگ آشنا میکند؛ اما این یک داستان کوتاه است که گرهافکنی و گرهگشایی را از یاد نبرده است. داغترین روز تابستان میشود گرهای که به کار لالا میافتد؛ چرا که مادر دستور میدهد نباید از خانه بیرون برود و حق بازی در خاکوخُل میان علفها را ندارد.
لالای غمگین، دختربچهای است که در تمام وجودش محبت بالا و پایین میپرد و اصلاً همین مهربانیای که او به جهان دارد، باعث شده که اینقدر پرانرژی هم باشد. حالا این دختربچه پرتحرکِ لطیف، مجبور به نشستن و کارینکردن است. جانگ گره داستانش را با یک سؤال به یاد مخاطب میآورد! «حالا چه کسی به دوستان کوچولوی لالا سر میزند؟». مخاطب به جوابهای مختلفی ممکن است فکر کند؛ مثلاً همسایهها، خودِ مادر، یک دوست ناآشنا یا اینکه خودِ لالا راهی برای بیرونرفتن از خانه پیدا میکند؛ اما نویسنده کتاب با زیرکیِ تندوتیزی، نمیگذارد به اصطلاح آب در داستانش بیفتد و الکی آن را کِش نمیدهد. او دو صفحه بعد جواب همهچیز را در اختیارمان میگذارد: جواب سؤال خودش، کلافگیهای مادر، داغی هوا، محبت لالا و پیام داستان. «دوستان لالا بلند و پرپشت شده بودند و مثل فوارهای زیر نور خورشید، روی خانهی لالا و همسایهها را پوشانده بودند.».
کتاب «لالا و جادوی کلماتش» را میتوان به چند بخش تقسیم کرد و برای هر مبحث، چندین صفحه مطلب نوشت؛ اما در این یادداشت به ذکر چند مورد بسنده میکنم و تأمل درباره باقی مباحث را به خودتان میسپارم. اولین نکتهای که میتوان به آن پرداخت، لالابودن لالاست. او دختربچهای پرتحرک است که شاید علم امروز عناوین مختلفی برایش در نظر بگیرد و هر پزشک و مربی بخواهد با انواع و اقسام کارها، رفتارش را بررسی کند. احتمالاً در خانواده یا اطرافیانمان بچههای پرتحرکی را دیدهایم که یکجا بند نمیشوند و مدام مشغول انجام کاری هستند: گاهی مفید و گاهی خطرناک. مادر لالا در ساختار خانواده و در وهله اول، توجهی به رفتار دختربچه نداشت و صرفاً از اینهمه تحرک او شکایت داشت که گاهی موجب خلل در کارهایش میشد و گاهی نگرانیهایی را برایش به دنبال داشت. او به حکم مادرانگی میخواست مواظب فرزندش باشد و او را از سرما و گرما، آسیب جسمانی و بیماری محافظت کند؛ بنابراین در حساسترین لحظه که داغترین روز تابستان بوده است، به او اجازه بیرونرفتن از خانه را نمیدهد. مطلبی که مادران باید آن را در نظر بگیرند این است که محافظت از فرزندان ابعاد مختلفی دارد که با یک دستور و ابلاغِ باید و نباید، میسر نمیشود. مادر لالا ضمن ابراز گلایهها و کلافگیهایش میتواند همراه دختربچهاش شود و از او بپرسد اینهمه وقت چرا به بیرون میرود و چه کاری میکند؟ گفتوگو و صحبتکردن درباره جزئیات کارهای روزانه میتواند برای هردوی آنها مفید و لذتبخش باشد؛ چه آنوقتی که مادر از روزمرگیاش برای کودکش بگوید و چه آنزمانی که فرزند دنیای بچگانهاش را روایت کند. البته که مادر لالا در پایان داستان به ماهیت کارهای دخترش پی برد و از او قدردانی کرد و لالا را با یک تشویق مادرانه، برای مهربانترشدن با جهان، مصممتر کرد.
حالا میرسیم به نکته بعدی که اندکی قبل خواندید. لالا با جهان اطرافش مهربان بود. او همهچیز را دوست داشت و دوستِ خودش میدانست. او کمک کرد از دل زمینی خشک، گیاهانی سرسبز و بلند و مفید بیرون بیاید که نشانه خودِ لالا باشد. بچهها در عالم کودکیشان دوست دارند کارهای بزرگسالانه انجام دهند و حتی بارها میبینیم که میگویند آرزو دارند زودتر بزرگ شوند. این اثر در عین سادهبودنش، این نکته را به ما یادآور میشود که تواناییهای کودکان را باید جدی بگیریم و بگذاریم تا جایی که تواناییشان اجازه میدهد به تحقق یک اتفاق کمک کنند؛ حتی اگر این اتفاق، کاشتن یک گیاه در دل خاک و درختشدن آن باشد. مهربانبودن لالا نیز جزئی از لالابودنش بود. هر کدام از ما خصلتهایی داریم که در یکی زیادتر هست و در دیگری کمتر. اگر مهربانی را از لالا و لالاهای دنیایمان بگیریم، چهچیزی از آنها باقی میماند؟ نگاهی به کودکان اطرافتان بیندازید؛ حتی میتوانید تلویزیون را روشن کنید و نگاهی کنید به کودکان فلسطینی که اکنون در نقطه مرکزی جنگ و آوارگی و خون، زندگی میکنند و هنوز کودکی خود را از یاد نبردهاند؛ چرا که دوست دارند بازی کنند، مهربان باشند و امیدوار. همانطور که نباید از لالای این کتاب مهربانی را بگیریم، از لالاهای فلسطینی هم نباید امیدواری را جدا کرد.
آخرین نکتهای که در تمام این متن گنجانده شده بود، اما بهوضوح از آن یاد نشده، «حق بالندگی» است که نباید از کودکان بگیریم. این بالندگی میتواند در ابعاد و اجزای مختلف زندگی درونی و بیرونیشان نمود داشته باشد. اینکه چه چیزهایی باعث بالندگی ویژگیهای کودک شما میشود و چهچیزهایی تواناییهای او را محدود و محصور میکند، به خود شما برمیگردد و رفتاری که با او دارید. البته که شما به عنوان پدر و مادر خیلی بهتر از هر کسی، دختر یا پسرتان را میشناسید و میتوانید لالای درونش را بیدار کنید و بیدار نگه دارید!
«لالا و جادوی کلماتش» را معصومه نفیسی ترجمه و انتشارات میچکا (کودک و نوجوان مبتکران) منتشر کرده است. کلمات کتاب مثل شخصیتپردازی خودِ لالا ساده و جالباند. تصاویر کتاب نیز که در ابتدا به نظر میرسید بسیار ساده و سطحی باشند، هر چه گذشت پرمفهومتر و معقولانهتر شدند؛ به طوری که در صفحات پایانی رازورمز نوع تصویرگری گریسی جانگ برملا میشود.
درباره این اثر چند نویسنده و تصویرگر خارجی صحبت کرده و احساس خود را از خواندنش گفتهاند که در پشت جلد کتاب آمده است. این یادداشت نیز ضمیمه میشود به کتاب برای همه پدرها و مادرهایی که نگران لالای خانهشان هستند!
منبع: ایبنا