اخبار
دوشنبه، 13 آذر 1402
چرا مامان سبیل درآورد؟

چرا مامان سبیل درآورد؟

نسیم یوسفی، مترجم کتاب کودک و نوجوان در یادداشت خود آورده است: با توجه به اینکه آثار ادبیات کودک، کودک را در فضای تربیتی طبیعی قرار می‌دهد، ضرورت گنجاندن موضوعاتی مانند جنسیت در این آثار، بار دیگر نمایان می‌شود. آثار باکیفیت می‌تواند به کیهان رویایی و فکری کودک کمک کند و او را نسبت به مسائل پیرامونش حساس کند.

سرویس کودک و نوجوان خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - نسیم یوسفی، مترجم کتاب کودک و نوجوان: ادبیات شاخه‌ای از هنر است که انسان را با انسانیت تغذیه می‌کند. هدف ادبیات شکل‌دادن به یک فرد یا آموزش چیزی به او نیست. ادبیات به خوانندگان خود بازخوردی در رابطه با واقعیت انسان و زندگی ارائه می‌دهد. همان‌طور که خوانندگان با متون ادبی با کیفیت روبه‌رو می‌شوند، توانایی آن‌ها برای نگاه‌کردن به زندگی از دیدگاه‌های مختلف و اعمال کنترل بر خود می‌تواند در یک فرآیند طبیعی رشد کند.

تمام آنچه در بالا گفته شد در مورد ادبیات کودک نیز صدق می‌کند. با این حال، به‌ویژه در ترکیه، نویسندگان و مؤسسات انتشاراتی هستند که ادبیات کودکان را یکی از ابزارهای اولیه برای انتقال عقیده یا نظام اعتقادی می‌دانند. به همین ترتیب، ادبیات کودک نیز به مایه سبک روایت تعلیمی تبدیل شده است. ادبیات سعی نمی‌کند چیزی بیاموزد. اگر این کار را بکند، آن متن یک متن ادبی نخواهد بود. متون ادبی می‌توانند خواننده را بیدار کنند، رویاها و افکار او را تحریک کنند و خواننده را نسبت به برخی مسائل مهم حساس کنند. موضوعات مهم ذکرشده می‌تواند بسیار متنوع باشد: طبیعت، فقر، افراد معلول، عشق به وطن، اهمیت مطالعه، حقوق حیوانات، حقوق کودکان و…. یکی از موضوعاتی که می‌تواند در کودکان کتابخوان حساسیت ایجاد کند، جنسیت است.

در زمینه جنسیت، نقش‌های خاصی در جامعه به مردان و زنان محول شده است. جامعه از مردم انتظار دارد که این نقش‌ها را ایفا کنند. این نقش‌های جنسیتی که در این فرآیند توسط جامعه ایجاد می‌شود، سیستم زندگی یک فرد را تعیین می‌کند. فردی که از این نظام فراتر می‌رود و از هنجارهای تعیین‌شده توسط جامعه فراتر می‌رود، مجدداً توسط همان جامعه، منحرف توصیف می‌شود. در زمینه نقش‌های جنسیتی با دو نوع نقش روبه‌رو هستیم: نقش زن و نقش مرد. نظریه نقش جنسیتی چارچوبی را برای توصیف تربیت افراد در روابط اجتماعی ارائه می‌دهد. دیدگاه اساسی این است که فرآیند از طریق «یادگیری نقش»، «اجتماعی‌سازی» یا «درونی‌سازی» انجام می‌شود.

عناصر جنسیتی در کتاب «مامانی که سبیل درآورد!» و «بابایی که کاناپه شد!»

می‌بینیم که عناصر جنسیتی در کتاب‌های مذکور به صورت نظام‌مند ارائه شده‌اند. اول از همه، لازم است به طور خلاصه در مورد داستان کتاب صحبت کنیم: «مروه که در یک شرکت کار می‌کند، به سِمَت دستیار مدیری که انتظار داشت منصوب نشده است. مصطفی که به تمام معنا از او بی‌کفایت‌تر شناخته می‌شود به جای او منصوب می‌شود. به نظر مروه، تنها دلیل انتصاب مصطفی سبیل‌داشتن اوست، یعنی مرد بودن. مروه به این وضعیت واکنش نشان می‌دهد و از کارش اخراج می‌شود. مروه در حالی که با پسرش، ولکان، در خانه خمیربازی می‌کرد، با چسباندن خمیر روی لب‌هایش برای خودش سبیل درست می‌کند. روز بعد، او به عنوان یک زن با سبیل از خواب بیدار می‌شود. مروه به لطف جذابیت خمیربازی، این سبیل را که نماد تسلط مردانه است، به تمام دوستان زن خود می‌افزاید. زنانی که اکنون سبیل دارند از ایفای نقش‌های تحمیلی خودداری می‌کنند و اظهار می‌کنند که هیچ تفاوتی با مردان ندارند. نظم ناگهان وارونه می‌شود و تغییر می‌کند.»

در این اثر از سبیل به عنوان استعاره‌ای به عنوان نماد تسلط مردانه استفاده شده است. چنانکه در ضرب‌المثل «ما ریش نداریم تا بتوانند به حرف‌هایمان گوش دهند.» سبیل دار، یعنی مرد، در جامعه ممتاز دیده می‌شود. اثر با درک ادبی به اشتباه این رویکرد می‌پردازد.

«بابایی که کاناپه شد!» خنده‌دارترین کتاب در بین کتاب‌های این نویسنده است. «آقاخیرالدین یک مرد معمولی با دو فرزند و یک زندگی استاندارد است. با وجود اینکه همسرش هم کار می‌کند؛ اما او فردی خودخواه است که در برابر مشکلات زندگی از او حمایت نمی‌کند و تمام وقت خود را بیرون از محل کار و جلوی تلویزیون در خانه می‌گذراند. پس از گذراندن مدت طولانی روی آن کاناپه، با آن یکی می‌شود و خودش تبدیل به کاناپه می‌شود.»

در کتاب با تغییر وضعیت آقاخیرالدین، «تحول» آغاز می‌شود. یک روز صبح در حالی که می‌خواست از روی کاناپه بلند شود، ابتدا سعی کرد سر و سپس بدنش را بلند کند؛ اما نشد. بعداً متوجه شد که نمی‌تواند هر دو دست خود را همزمان بلند کند؛ زیرا دست و پای او به عنوان پایه مبل عمل می‌کرد. بنابراین، همان‌طور که می‌بینید، آقای هایرتین آن را تأیید نکرد. همسرش اولین کسی بود که متوجه این وضعیت شد. بنابراین، آن‌ها چگونه می‌خواستند این وضعیت را پنهان کنند؟ دکتر، سرپیل و سرکان، آتیه خانوم (دستیار نظافت) و همسایه امینه هانیم نیز بخشی از این ماجرا هستند.

با توجه به اینکه آثار ادبیات کودک، کودک را در فضای تربیتی طبیعی قرار می‌دهد، ضرورت گنجاندن موضوعاتی مانند جنسیت در این آثار، بار دیگر نمایان می‌شود. آثار باکیفیت می‌تواند به کیهان رویایی و فکری کودک کمک کند و او را نسبت به مسائل پیرامونش حساس کند. حساس‌شدن کودکان در سنین پایین نسبت به مسائل مربوط به حقوق زن و مرد که در جنبه‌های مختلف زندگی با آن مواجه خواهند شد، اهمیت ویژه‌ای دارد؛ زیرا هر رفتاری که در دوران کودکی اکتسابی شود در مرحله بعدی زندگی فرد به شکل خوب یا بد ظاهر می‌شود. با توجه به همه این ارزیابی‌ها، می‌توان گفت که دو اثر فاتح اردوغان با عناوین «مامانی که سبیل درآورد!» و «بابایی که کاناپه شد!» کودک را به کارکرد جنسیتی صحیحی از زنانگی و مردانگی می‌رسانند؛ یعنی موضوع و مضمون رمان‌ها درک درست‌تر و قابل‌قبول‌تری از نقش‌های جنسیتی ارائه می‌دهند، به این معنا که مردانگی یا زنانگی هیچ‌کدام برتری نسبت به هم ندارند؛ بلکه لازم و ملزوم یکدیگرند و هر کدام کارکرد خود را دارند.

به نظر می‌رسد که نابرابری جنسیتی در این فرآیند، متناسب با انتظارات جامعه و الگوهایی که می‌بینند، جای خود را در خاطرات کودکان می‌گیرد. این شکل‌دهی ضمنی، دید کودک را نسبت به جهان، به‌ویژه جنس مخالف، تغییر می‌دهد. نابرابری زخم‌های جبران‌ناپذیری در جامعه ایجاد می‌کند. به عقب‌راندن زنان و حتی مردان تقریباً در هر محیطی، به‌ویژه در زندگی تجاری، بهره‌برداری از نیروی کار، نقض حقوق آن‌ها و نادیده‌گرفتن مداوم این واقعیت که آن‌ها فردی هستند، نگرشی است که با کرامت انسانی سازگار نیست.

این کتاب‌ها جایگاه و نقش زنان و مردان در جامعه و خانواده، مشکلاتی که زنان در زندگی کاری و حتی مردان در زندگی فردی با آن روبه‌رو هستند، رویکردهای خودمحوری، نابرابری فرصت‌ها و ادراکات اجتماعی را پوشش می‌دهند. نتیجه آن هم ایجاد آگاهی در خوانندگان کودک در مورد مفهوم جنسیت است. این مفاهیم ممکن است سؤالات جدیدی را در حافظه خواننده کودک ایجاد و او را به فکر وادار کند.

منبع: ایبنا