اصطلاحات زبان انگلیسی
خانه
پرسش های متداول
تماس با ما
Toggle navigation
خانه
آشنایی
درباره شرکت مبتکران
رزومه شرکت مبتکران در یک نگاه
درباره مدیرعامل
افتخارات
پرسش های متداول
تماس با ما
About us
فروشگاه
مویدو
میچکا
بسته آموزشی
ثبت نام آزمون
معرفی خدمات آموزشی
آزمون های تشریحی
آزمون های دوره ای
آزمون تفکیکی
خدمات مشاوره
آزمون های تیزهوشان
آزمون های توصیفی
نمایندگی ها
نمایندگی های فروش و پخش کتاب
نمایندگی های آزمون
سفارش کتاب از مدارس
جذب نمایندگی آزمون
تور های آموزشی
تماس با واحد ارتباط با مدارس
تماس با واحد نمایندگی ها
پنل ارسال پیامک نمایندگی ها
پرتال آزمون
ثبت نام آزمون
فرصتهای شغلی
جستجو
بایگانی هدیه ی امروز :
اخبار جاری
|
آرشیو
|
جستجو
all gone
all gone تمام شده ، مصرف شده oh, the strawberry jelly is all gone. اَه ، مرباى توتفرنگى تمام شده.
تاریخ:
[SHAMSIPUBLISHSTARTDATE]
گروه: نکته های کلی
all dressed up
all dressed up لباس رسمى پوشيدن I really hate to get all dressed up just to go somewhere to eat. متنفرم از اين كه وقتى براى غذا خوردن جايى ميروم لباس رسمى بپوشم.
تاریخ:
[SHAMSIPUBLISHSTARTDATE]
گروه: نکته های کلی
all better now
all better now يهبود يافتن ، خوب شدن My leg was sore , but it's all better now. پام درد مىكرد ولي الان بهتره.
تاریخ:
[SHAMSIPUBLISHSTARTDATE]
گروه: اصطلاحات انگلیسی
all at sea about something
all at sea about something سردرگم ، گيج Merry is all at sea about getting married مرى دربارهى ازدواج سردرگم است.
تاریخ:
[SHAMSIPUBLISHSTARTDATE]
گروه: اصطلاحات انگلیسی
all at once
all at once ناگهان all at once the chair broke, and Bob fell to the floor. ناگهان صندلى شكست و باب نقش زمين شد.توجه: فردا معناى دوم اين اصطلاح را خواهيد خواند.
تاریخ:
[SHAMSIPUBLISHSTARTDATE]
گروه: اصطلاحات انگلیسی
all and sundry
all and sundry متفرقه، بزرگ و كوچك ، زن و مرد ، پير و جوان He invited all and sundry to his birthday. براى روز تولدش همه را از بزرگ و كوچك دعوت كرد.
تاریخ:
[SHAMSIPUBLISHSTARTDATE]
گروه: اصطلاحات انگلیسی
after hours
after hours بعد از ساعت ادارى John got a job in the bakery after hours. جان بعد از ساعت ادارى در نانوايى كار گرفته است.
تاریخ:
[SHAMSIPUBLISHSTARTDATE]
گروه: اصطلاحات انگلیسی
alive and kicking
alive and kicking سرزنده و فعال ، سر و مرو گنده The last time I saw Tom,he was alive and kicking. آخرين بارى كه تام را ديدم سرزنده و سرحال بود.
تاریخ:
[SHAMSIPUBLISHSTARTDATE]
گروه: اصطلاحات انگلیسی
against someone's will
against someone's will بدون رضايت شخص You can't force me to come with you against my will. نمىتونى علىرغم ميلم مرا مجبور كنى كه با تو بيايم.
تاریخ:
[SHAMSIPUBLISHSTARTDATE]
گروه: اصطلاحات انگلیسی
after a fashion
after a fashion تا اندازهاى، تا حدى ، بگى نگى، يك كمى He smiled after a fashion when he saw his little son. وقتي كه پسر كوچكش را ديد كمى لبخند زد.
تاریخ:
[SHAMSIPUBLISHSTARTDATE]
گروه: اصطلاحات انگلیسی
Actiopns speak louder than words
Actions speak louder than words دو صد گفته چون نيمكدار نيست. Mina keep promising to be a good girl,but I don't believe her.actions speak louder than words. مينا قول داده كه دختر خوبي باشه.اما من باور نمىكنم . دوصد گفته چو...
(ادامه)
تاریخ:
[SHAMSIPUBLISHSTARTDATE]
گروه: اصطلاحات انگلیسی
add insult to injury
add insult to injury قوز بالاقوز شدن First,my leg broke and then add insult to injury ,a pipe burt in the kitchen. اول پايم شكست بعد لولهى آشپزخانه تركيد و قوز بالاقوز شد.
تاریخ:
[SHAMSIPUBLISHSTARTDATE]
گروه: اصطلاحات انگلیسی
act of war
act of war اعلام جنگ كردن، رفتار خصمانه داشتن You just broke my glasses " yelled John"."Thats an act of war" جان فرياد كشيد."عينك من را شكستى.""اين اعلام جنگ است."
تاریخ:
[SHAMSIPUBLISHSTARTDATE]
گروه: اصطلاحات انگلیسی
act of God
act of God مشيت الهى ،حوادث ناگهانى(زلزله، سيل و ...) Our insurance company wouldn't pay for the damage because it was an act of God. شركت بيمهى ما به دليل اين كه خرابى ناشى از حوادث طبيعى بوده خسارتى پرداخت نمىكند.
تاریخ:
[SHAMSIPUBLISHSTARTDATE]
گروه: اصطلاحات انگلیسی
after the fact
after the fact پس از ارتكاب جرم Remember to lock your car whenever you leave it.If it's stolen,there is nothing you can do after the fact. يادت باشه وقتى ميخواهى ماشينتو ترك كنى حتماً كفلش كنى چون اگه بدزدنش ديگه كاري ازت ...
(ادامه)
تاریخ:
[SHAMSIPUBLISHSTARTDATE]
گروه: اصطلاحات انگلیسی
against the clock
against the clock با شتاب ، با عجله We must work against the clock. بايد با عجله كار كنيم.
تاریخ:
[SHAMSIPUBLISHSTARTDATE]
گروه: اصطلاحات انگلیسی
act high and might
act high and might خود را گرفتن( غير رسمي) If sally wouldn't act so high and might , she'd have more friends. اگر سالى انقدر خودشو نگيره دوستان بيشترى پيدا ميكند.
تاریخ:
[SHAMSIPUBLISHSTARTDATE]
گروه: اصطلاحات انگلیسی
act as
act as به جاى كسى كارى را انجام دادن I will act as your supervisor until Mrs.Brown returns from vacation. تا وقتى كه خانم براون از تعطيلات برگردد من به جاى او، سرپرست شما خواهم بود.
تاریخ:
[SHAMSIPUBLISHSTARTDATE]
گروه: اصطلاحات انگلیسی
above and beyond
above and beyond بيش از حد Her effects were above and beyond.We appreciate her time. زحمات او بيش از اندازه بود. ما از وقتى كه گذاشت ممنونيم.
تاریخ:
[SHAMSIPUBLISHSTARTDATE]
گروه: اصطلاحات انگلیسی
able to take something
able to take something تحمل كردن stop yelling like that.I'm not able to take it anymore. بسه ديگه اينطورى داد و بيداد نكن؛ بيشتر تحمل ندارم.
تاریخ:
[SHAMSIPUBLISHSTARTDATE]
گروه: اصطلاحات انگلیسی
صفحه 8 از 17
ابتدا
قبلی
3
4
5
6
7
[8]
9
10
11
12
بعدی
انتها