فنون پسیکودرام
139- زندگی خلاق،مستلزم زیستن با تناقض هاست "این جمله کوتاه ولی عمیقاً با معنی را الیزابت اَش بیان کرده است.پسیکودرام مجموعهای درهم تنیده ولی همنوا با فلسفه اسطوره، هنر و روان شناسی است. معرفی فنون پسیکودرام در واقع تشریح عینیترین جنبههای این رهیافت است.
140- فن جفت
یکی از فنون مهم روان نمایشگری ،استفاده از شخصی تحت عنوان جفت است. جفت تلاش میکند خود را عیناً در وضعیت شخص اول(پروتاگونیست)قرار دهد وحتی به او تبدیل شود. اگر پروتاگونیست شخص الف است ،جفت نیز به الف تبدیل میشود. جفت به لحاظ جسمانی و هیجانی خود را تا حد امکان در موقعیت و شرایط شخص اول قرار می دهد. اما جفت ُبعد بسیار مهمی نیز به ابعاد و قلمرو عملکرد شخص اول اضافه میکند. در فرایند شکل گیری جفت ،کارگردان تلاش میکند او را چنان آموزش دهد که قادر باشد رفتارها،اعمال و ویژگیهای شخصیت شخص اول را مو به مو اجرا کند. و از سوی دیگر به شخص اول نیز یاد می دهد که به جفت خود واکنش نشان دهد. به عنوان مثال میتوان از عشق فرزند به مادر سخن گفت: بدین معنی که شخص اول ممکن است عشق خود را به والدینش ابراز کند و جفت او نیز احساس کند که عشق مراجع به والدینش واقعی و راستین است. با این حال در این عشق ، نفرتی نیز نهفته است. بدین ترتیب هنگامی که جفت به احساس نفرت خود تأکید میکند، در همان حال شخص اول به عشق و گرایش عمیق خود پای میفشرد. شخص اول از چندین روش برای پاسخ دادن به جفت خویش استفاده میکند:
الف: اگر رفتار جفت درست و برای شخص اول قابل تأیید باشد. او به راحتی با اظهارت جفت خود موافقت خواهد کرد . با آن که جفت دقیقاً مانند پروتاگونیست است، اما به ابعاد دیگری از شخصیت او نیز اشاره می کند؛ابعادی که شخص اول به نحوی از طرح آنها اکراه دارد.
ب: شخص اول این اجازه را دارد که با جفت خود مخالف باشد.
ج: شخص اول میتواند به اظهارات جفت خود بیتوجهی کند و گفتههای او را نادیده بگیرد.
141- جفت به اظهارات شخص اول به گونهای واکنش نشان میدهد که بروز این واکنشها، برای تدوام جلسه درمان مفید باشد. او به واکنشهای خود شکلی واضح میدهد و در تلاش است که این نقاط تعارض ، شکل برجستهتری پیدا کنند. چنان که گفته شد جفت حوزهی عمل شخص اول را وسیعتر میکند. اصولاً استفاده از جفت با هدف تقویت موقعیتی صورت میگیرد که هدف از آن، یاری رساندن به عملکردهای شخص اول است.
142- هنگامی که شخص اول در جلسه روان نمایشگری ، صادقانه و بدرو از پنهان کاری یا سانسور عمل کرده و دیدگاههای خود را به درستی آشکار کند، دیگر نیاز به جفت وجود ندارد. گذشته از این ، در برخی از موارد نیز،که حضور جفت موجب شکلگیری یک تعامل منفی میگردد، باز هم استفاده از جفت ضرورتی ندارد.اما آنان که در جلسات درمان از طریق نمایش شرکت میکنند ، از رفتار صادقانه و بروز افکار و عقاید خود بدون خودسانسوری اِبا دارند، و اساساً اینگونه رفتارها بخشی از تشکل بیمارگونهای است که شخصیت مراجع را فرا گرفته است. پس جفت میبایستی این نکته را دقیقاً مورد توجه قرار دهد که اصولاً هدف از اجرای فن جفت، نیازهای فراوان شخص اول به حمایت است. مورد زیر را به عنوان نمونه میتوان توضیح داد:
در یک جلسه روان نمایشگری، شخص اول مرد جوانی است که احساس میکند از سوی پدرش مورد ستم واقع شده است. در این جا جفت به این مرد جوان کمک میکند تا تواناییها و اقتدار لازم برای سخن گفتن با پدرش را برای نخستین بار بدست آورد.همچنین جفت به پروتاگونیست کمک میکند تا احساسهای ترس ، کینه، یا عشقاش را بیان کند. یعنی درست احساسهایی که گویی پیش از روان نمایشگری قابل بیان نبوده و هرگز به کلام تبدیل نشدهاند ...
143- جفت در صحنه روان نمایشگری عملکردهای مثبت فراوان دارد،او نه تنها برای مراجع این امکان را فراهم میآورد که با تضادها و مخالفتهای جدیدی مواجه شود (تضادهایی که به نحوی در اعماق شخصیت شخص اول نهفته است ولی به هر دلیل ، شخص اول از بروز آنها واهمه دارد)، بلکه به کمک جفت به راهحلهای نوین دست مییابد. فن جفت مانند هر فن دیگری در روان نمایشگری، در موقعیتهای ویژهای ضرورت مییابد و در هر مورد، یکی از اعضای گروه به عنوان منِ یاور این نقش را به عهده می گیرد.جفت با آن که خود را تا حد امکان به دنیای ذهنی مراجع نزدیک میکند، با این حال وارد قلمروهایی از شخصیت شخص اول میگردد که اصولاً قلمروهای ممنوعه او محسوب میشوند.جفتگویی موظف است آن چه را که شخص اول از آن گریزان است، افشا کند، تا شاید برای نخستین بار امکان بحث ، تحلیل و حل آنها را میسر کند.
144- در جلسات روان نمایشگری، جفت در صورتی که اطمینان داشته باشد به حساسترین حوزههای شخصیتی مراجع وارد میشود و او را به یافتن راههای نوین تشویق میکند. اما توجه به این نکته کاملاً ضروری است که نقش جفت، عصبی کردن و در نتیجه ایجاد نفرت در مراجع نیست، زیرا در این صورت احتمال قطع جلسات درمانی و گریز مراجع از صحنه وجود دارد. جفت ، طرح نکات حساس شخصیتی، ورود به قلمروهای ممنوعهی روانی و تحریک تابوهای مراجع را با دقت و ظرافت اجرا میکند؛به طوری که شخص اول، نوعی احساس خرسندی بدست آورده و نسبت به اعضاء گروه کینهای به دل نمیگیرد. جفت علاوه بر آن تلاش میکند به حوزههای ژرف احساسی مراجع وارد شود، تلاش میکند خود را دوست مراجع معرفی کرده و یاور او در موقعیتهای دشوار باشد. او غالباً پشتیبانیهای ضروری را نسبت به پروتاگونیست ارائه میدهد، تا او قادر باشد مهارتهای کافی برای حل موقعیتهای دشوار و پیچیده را، هم در جلسهی روان نمایشگری و هم در زندگی واقعی بدست آورد. نقش جفت ، تقویت خودانگیختگی و تسهیل رفتار موفقیت آمیز مراجع در جلسهی نمایش و سپس در زندگی است.
145- نگاهی عمیقتر به جفت شدن:
جفت شدن، قلب روان نمایشگری است(بلاتنز،1973). این فن ، بدون تردید ، مستلزم بالاترین میزان حساسیت است. علاوه بر این ، در فن جفت شدن، منِ یاور میبایستی از مفهوم انتقال معکوس، فهم و ادراک عمیقتری داشته باشد.وظیفه مهم جفت این است که شخص اول را در یافتن واژهها و اندیشه های صحیح یاری نماید. اندیشهها و کلماتی که پیش از این به ذهن مراجع خطور نکرده است. بنابراین ، بسیاری از احساسهای شخص اول ناگفته باقی مانده است. به همین دلیل گفته می شود که اساساً منِ یاور، توسعه ابعاد شخصیتی مراجع است.
به منظور، یادگیری فن جفت شدن ، یاور می بایستی به موقعیت جسمانی شخص اول توجه نموده و خود را تاحد امکان به وضعیت او نزدیک کند. از این طریق است که من یاور به مراجع تبدیل می شود. یاور ، هنگامی به حس مذکور دست خواهد یافت که به احساسهایی که پس از تبدل شدن به شخص اول در درون خود تجربه میکند، توجه نماید. مبنای این تجربهی احساسی نزدیک شدن به شخص اول، انتقال معکوس است.در یک رابطه درمانی، در هنگام رویارویی مراجع و درمانگر، فرایندهای عاطفی فراوانی بروز میکند. یکی از فرایندهای مذکور، بستگی عاطفی مراجع به درمانگر و یا احساس خشم وکینه مراجع نسبت به درمانگر است. علت اصلی این واکنش عاطفی مراجع ، به درمانگر،جایگزینی درمانگر به جای افرادی است که در زندگی مراجع ، نقش عمدهای داشتهاند.
بدین ترتیب ، ممکن است مراجع ، درمانگر را به جای پدر ، مادر، معلم و یا هر فرد دیگری تصور کرده و در نتیجه به بروز پاسخهای عاطفی و هیجانی ناهشیار بپردازد. به این فرایند جایگزینی ، در اصطلاح روان درمانگری ، انتقال گفته میشود. بدیهی است که فرایند انتقال ، موجب بروز مشکلاتی در درمان میگردد. درمان گران ماهر سعی در تقلیل اثر این پدیده دارند.
146- هر گاه جریان واکنش عاطفی، از سوی درمانگر به مراجع متوجه شود، در این صورت فرایند مذکور انتقال معکوس نامیده می شود. روشن است که پدیده انتقال معکوس جریان درمان را با مشکل جدیتری مواجه خواهد شد. بدین ترتیب، باید تدابیر لازم در جهت رفع این پدیده از سوی درمانگر ، اندیشیده شود.هنگامی که شخصی به عنوان یاور به صحنه وارد میشود، کارگردان با ایجاد شرایط تئاتری و نمایشی ، تلاش خواهد کرد که حتیالامکان ، رابطه بین یاور و شخص اول واقعی جلوه نماید. یعنی شخص اول ، یاور را در نقشی که به عهده گرفته است، بپذیرد. در نخستین مرحله ی جفت شدن ، یاور به شخص اول تبدیل می شود تا حامی او در بروز هیجانات و تجارب روانی – فیزیولوژیکی او شود. از این طریق ، شخص اول توان گسترش تجارب خود را به دست خواهد آورد ، و در نتیجه تعاملات موفقی خواهد داشت.
147- فن وارونگی نقش
وارونگی یا چرخش نقش تکنیکی است که بر اساس آن شخص (الف) در نقش شخص(ب) ایفای نقش میکند و شخص (ب) نقش فرد(الف) را می پذیرد. برای مثال، در یک جلسهی روان نمایشگری که بررسی رابطهی یک دختر با مادرش اختصاص دارد، شخص اول ، به عنوان دختری وارد صحنه شده است. هنگامی که او با مادرش در وضعیت وارونگی نقش قرار میگیرد. بدین معنی است که در بخشی از نمایش به تقش مادر در میآید. برای بررسی او (دختر) با دیگران و از جمله اعضای خانوادهاش، ابتدا مراجع که یک دختر است در نقش خود وارد صحنه می شود. با پیشرفت روان نمایشگری ، کارگردان تشخیص می دهد که بهتر است نقش مراجع با مادرش وارونه شود. نقش مادر را ابتدا یک منِ یاور ایفا میکرد، و هنگامی که تعویض نقشها ضرورت می یابد، شخص اول با همان مراجع ، از نقش خود در نمایش خارج شده و در نقش مادر خود ایفای نقش میکند. شخصی که پیش از این نقش مادر او را داشت ، اکنون در نقش مراجع وارد صحنه میشود.
148- میتوان جنبههای مختلف وارونگی نقش را به صورت زیر توضیح داد.
الف- در برخی از جلسات روان نمایشگری، وارونگی نقش هنگامی موضوعیت و ضرورت میباید که کارگردان تشخیص دهد شخص اول در تشخیص موقعیت و معنای واکنشهای برخی از اعضای خانواده یا دیگر افراد دچار مشکل است. بدین ترتیب با قرار گرفتن در نقش آنها درک عمیقتری از مجموعه شرایط حاکم بر شخصیت آنان و معنای احساسها و ادراکهای آنها را در مییابد. به طور مثال هنگامی که دختر در نقش وارونه خود یعنی نقش مادر قرار میگیرد، نکات ارزشمندی درباره جهان ذهنی مادر بدست میآورد.
ب- در روان نمایشگری در موارد دیگری نیز از فن وارونگی نقش استفاده میشود، یکی از این موقعیتها، حالتی است که بر اساس آن وارونگی نقش به شخص اول کمک میکند تا رفتار خود را در رفتار شخص دیگر مشاهده و ارزیابی کند!درست مانند وضعیتی که در مقابل آینه ایستاده است. هنگامی که یک دختر در نقش مادر خود وارد صحنه میشود،شخصیت و رفتار خود را از طریق جهان ادراکی مادرش خواهد دید. این ابزار نمایش، موجب تولید بینشهای متنوع میگردد، و از این طریق شخص اول، رفتار و شخصیت خود را با چشمان فرد دیگری میبیند. روشن است که در اینجا دیگری، فردی تأثیرگذار در مجموعهی روابط و زندگی او محسوب میشود. فرزندی که نقش خود را با مادرش تعویض میکند درک بهتری از نگرش های مادرش بهدست میآورد.
(یابلونسکی؛در کتابش به تجربه جالبی از یکی از مراجعان بیان میدارد: هنگامی که من در نقش مادرم قرار گرفتم ،برای نخستین بار در زندگیم دریافتم که مادر احساس آزاردهندهای در مورد سنش دارد! او تصور میکند که جوانی و احساس خود را از دست داده و در نتیجه به مبارزه و سرکوب کردن من روی آورده است.زیرا او در هر لحظه خود را با من مقایسه میکند ........)
ج- وارونگی نقش در برخی موقعیتها منشاء، خودانگیختگیهای جالب توجهی میگردد. زیرا با تغییر نقش و قرار گرفتن شخص اول در موقعیت دیگران، بینشهای تازهای حاصل میشود. برخی نقاط کور در روان نمایشگری ، گاه جلسات درمانی را با مشکلات جدی مواجه کرده و موجب ایجاد وقفههای دشواری ، در روند درمانی میشود. در چنین شرایطی تغییر نقش، موجب گشایش در روند درمان و کشف نقاط کور می گردد.
د- وارونگی نقش، علاوه بر شخص اول ،اعضاء دیگر گروه را نیز به ادراکهای جدید رهنمون میگردد.منهای یاور ، غالباً هنگام ایفای نقش در برابر شخص اول ، سازمان ادراکی او را دقیقتر می فهمند. هنگامی که نقش اول در نقش وارونه خود قرار میگیرد. روشن است که به شخص به عنوان جایگزین نیاز دارد تا در نقش خود در صحنه حضور داشته باشد. معمولاً این فرد، همان منِ یاور است.ادراکی که منِیاور از شخص اول به دست میآورد، موجب گستردگی فضای دید او در مورد شخص اول شده و به درک جهان از نگاه او نزدیک میشود .در مجموع تأثیر وارونگی نقش در یک نقش دریک انتقال نهفته است؛بیرون آمدن از نقش خود، ورود به دنیای دیگران، مشاهده کردن خود از نگاه دیگران و همینطور دست یابی به فهم دقیقتری از آنان.
149- نمونهای از نتایج اجرای نقش وارونه:
مراجع مردی چهل ساله بود از درمانگر درخواست حضور در جلسه روان نمایشگری را داشت. مشکل عمده ی او بیکاری و ناتوانی در یافتن شغلی مناسب بود. او مشکلات شخصی پیچیده ای داشت. اما چندین نشانه بارز بدون تردید موجب شده بود که او در دستیابی به یک شغل مناسب توفیقی به دست نیاورد. او هنگامی که در یک موقعی مصاحبه ی شغلی قرار می گرفت، گرفتار تیک جسمانی و عصبی می شد. و علاوه بر آن، روانی گفتار خود را از دست داده و گرفتار لکنت زبان می گشت. بررسی سوابق پزشکی او نشان می داد که هیچ گونه مشکل عصبی ی- فیزیولوژیکی قابل توجهی ندارد، لذا پزشگان معتقد بودند که مشکل او روانی - تنی است. مراجع بر روی صحنه آمد. درمانگر صحنه را به گونه ای آراسته بود که شکل یک اتاق مصاحبه ی شغلی را به خود گرفته بود. یکی از اعضاء گروه به عنوان من ِ یاور در نقش کارفرما که ضمناً مسئول مصاحبه ی شغلی نیز بود در صحنه قرار گرفت.
کارفرما: در مورد سوابق شغلی خودت توضیح دهید.
مراجع...............
هنگامی که مراجع سخن میگفت بدن و چهرهاش دچار برش و ارزش شده و لکنت زبان به سراغش آمد...
کارگردان :بسیار خوب،حالا نقشات را عوض کن و نقش مصاحبه کننده را بازی کن...
با پینشهاد تعویض نقش،مراجع از نقش خود بیرون آمد. نقشی که حاکی از مردی مضطرب ، لرزان و جویای کار بود . هنگامی که در نقش مصاحبه کننده قرار گرفت ، بدنش آرامش خود را به دست آورد و هیچ نشانی از پرسش عضلانی و لرزش او مشاهده نشد.بدون هیچ لکنت زبان و به وضوح صحبت میکرد . او کاملاً تغییر کرده بود.آگاهی شخص اول (یعنی مراجع که مردی چهل ساله در این نمایش بود) از این نکته مهم که در نقش دیگران قادر به کنترل خود میشد و حرکات غیر ارادی بدن و گفتارش بهبود مییافت. موجب شد که او به سرعت و به خوبی بهبود یابد و سرانجام ، پس از پایان جلسات روان نمایشگری و ورود مراجع به جامعه ، شغلی مناسبی به دست آورد...
150- فن آینه:
فن آینه هنگامی به کار میرود که خود شخص قادر نیست عملکرد خود رابه نمایش بگذارد و به همین دلیل نقش او را یک یاور به عهده می گیرد . هنگامی که شخص اول رفتار و عملکرد خود را در آینه رفتار دیگری میبیند، از خود میپرسد:آیا من به راستی اینگونه عمل میکنم؟ به سخن دیگر در فن آینه بخشی از رفتارهای شخص اول به وسیلهی یکی از اعضای گروه به نمایش در میآید، و از این طریق ، مراجع، رفتار خود را بازبینی میکند. چون مُراجعان جلسات درمانی معمولاً افرادی هستند که از نظر رفتاری دچار مشکلاند؛مراجع با اجرای این فن نکات ارزشمندی در مورد اختلالات رفتاری و عملکردهای انحرافی خود فرا گرفته و در نتیجه به تدریج به اصلاح آنها می کوشد.
151- در اجرای این روش (فن آینه) شخص اول برای ارائه تفسیر و یا نشان دادن واکنش در مقابل منِ یاور تشویق میشود. منِ یاور در این فن،نقش آینه را ایفا میکند در برخی از بخشهای نمایش، شخص اول در نمایش مشارکت کرده و نقش خود را از منِ یاور پس می گیرد.
این فعالیت هنگامی صورت میگیرد که مراجع آمادگی کافی برای حضور در صحنه را داشته باشد. در چنین زمینهای از نمایش ، شخص اول فرصت تغییر عمکردهای خود را مییابد. این فرصت فراتر از فرصتهای عادی بوده و در جهت اصلاحی مؤثری تحقق مییابد.
152- از طریق این فن (فن آینه)شخص اول، قدرت مشاهده رفتار خود با چشمان دیگران را مییابد. فن آینه ،شخص اول را تشویق میکند تا دربارهی آن چه که به طور ذهنی نشان میدهد،به گونهی عینی بیندیشد. مقصود اصلی فن آینه این است که شخص بتواند خود را ببیند؛ درست همان طور که در آینه می بیند، هدف از این دیدن نیز، برانگیختن شخص به عمل بر اساس این دیدن است.
153- چکونگی استفاده از فن آینه:
این تکنیک در روان نمکایشگری به صورت زیر اجرا میشود؛ از شخص اول درخواست می شود پس از ایفای نقش خود در صحنه از موقعیت خود خارج شده و سپس به انتخاب خود شخصی را برگزیند. وظیفه فرد برگزیده ، نشان دادن رفتار شخص اول به خود اوست. فردی که این فن را اجرا میکند تلاش میکند دقیقاً مانند شخص اول عمل کرده و در حقیقت آینه باشد. و از این طریق به شخص اول امکان بازبینی رفتارش را میدهد . در هنگام اجرای این تکنیک، شخص اول به مشاهده رفتار خود مینشیند، سپس دوباره به صحنه باز میگردد تا رفتارها و پاسخهای دیگری را از خود بروز دهد.
مشکلی که وجود دارد این است که مراجعان (پروتاگونیستها) هنگام مشاهدهی رفتار خود،احساس گناه و شرم بسیار زیادی را تجربه میکنند و در پی آن، گاه اضطراب شدیدی وجودشان را فرا میگیرد. تا جایی که دیگر قادر به دیدن رفتار خود و اندیشیدن در مورد آن نیستند. بدیهی است اصلاح این کنشها در جلسات روان درمانگری از جمله روان نمایشگری از مهمترین وظایف درمانگران و کارگردانان است.
154- فن آینه در صحنه روان نمایشگری( ارائه مثال عینی برای اجرا در صحنه)
کارگردان با مراجعی مواجه است که احساس خصمانهای نسبت به پدرش دارد. بنابراین از پروتاگونیست میخواهد به روی صحنه رفته و احساسهای خود را آزادانه در مقابل پدرش بیان کند. کارگردان یکی از اعضاء گروه را نیز به صحنه فرا میخواند تا در نقش پدر مراجع ایفای نقش کند. در این صحنه، پروتاگونیست را حمید نامیدهایم.
منِ یاور در نقش پدر : تو هیچ وقت جای یک فرزند را برام پر نکردی.
حمید: شاید موقعی بدنیا آمدم که تو اصلاً بچه نمیخواستی.
پدر: من همیشه آرزو کردم یک پسر خوب داشته باشم.
حمید: ولی عملاً هیچ تلاشی نکردی. من متولد شدم تا تو کسی داشته باشی که همیشه تحقیرش کنی. تو خوب فهمیدی که من بهترین آدم برای تحقیر شدن هستم.
پدر: اشتباه همیشگی تو همینه. تو راهنمایی پدرانه منو تحقیر میدونی؟
حمید: راهنمایی پدرانه؟!(پرخاش) راهنمایی پدرانه؟!... نمیخوام... من راهنمایی نمیخوام... من... من فقط میخوام راحتم بذاری... راهنمایی! پدرانه!...
پدر: بله، همون چیزی که تو از درکش عاجزی.
حمید: پس بهتره نظر مادر را هم بپرسیم.
پدر: لازم نیست...مادرت مدتهاست که از من فاصله گرفته.
حمید: ولی اون توی همین خونه زندگی میکند.
پدر: بله. اما...من اینو زندگی نمیدونم... این بدترین سالهای زندگی منه.
حمید: و تو کتکش میزنی تا زندگیمون بهتر بشه، نه؟
پدر: من فقط یک بار این کارو کردم. من اصلاً نفهمیدم چکار دارم میکنم.
حمید: تو بارها مادر را کتک زدی، صدها بار ( با عصبانیت) هزار بار...
پدر: تو هذیون میگی.
حمید: نه من میدونم چی دارم میگم. کتک زدن که همهاش فیزیکی نیست. من بارها دیدم تو با بیاعتناییهایت مادر را تحقیر کردی. این کمتر از کتک زدن نیست.
پدر: ( با افسردگی) من زندگی رو باختم... من هیچی ندارم ...این پسرم و اونم از زنم ...
حمید: ولی من همه چی دارم ( با تمسخر)...پدر مهربون ...زندگی راحت !یه زندگی پر از شادی و نشاط
پدر: تو داری همه تقصیرها رو گردن من میاندازی.
حمید: ( با پرخاش) درسته،چون همه چی مشخصه، معلومه کی مقصره.
پدر: اگه تو انقدر که فکر میکنی خوب بودی، کارها این قدر خراب نمیشد.
حمید: (با عصبانیت) هر کس دیگهای هم بود. نمیتونست با شما زندگی کنه،پدر...تویی که زندگی مارو خراب کردی. (پرخاش) باید اینو بپذیری... باید بپذیری.
پدر: باشه میپذیرم ولی تو هم هیچ وقت انتظاراتت را به روشنی به من نگفتی.
حمید: ( با پرخاش شدید) چون نتونستم، تو اجازه ندادی، تو هر کاری خواستی کردی بدون اینکه مشورتی با من بکنی.
پدر: امیدوار بودم این دفعه بتونم با هم به آرومی صحبت کنیم. ولی...باز هم نشد.
حمید: نه نشد...چرا نشد؟جون باز هم من کارو خراب کردم... درسته؟
.........کارگردان، از حمید میخواهد که از صحنه خارج شود و فرد دیگری در نقش او به صحنه برود. فردی که نقش حمید را به عهده میگیرد (یکی از یاورها) رو به روی منِ یاور دیگری که در نقش پدر حمید بازی میکند، قرار میگیرد و دقیقاً گفتارها و حرکات و کلمات او را تکرار میکند. مراجع در کنار صحنه جنب کارگردان میایستد و رفتار خود را در آینه ی عملکرد بازیگر جدید میبیند.
بازیگر جدید(منِ یاور) حرف جدیدی نمیزند و فقط دیالوگهای مراجع را عیناً تکرار میکند. هنگامی که دو تن از منهای یاور ( یکی در نقش حمید و دیگری در نقش پدر او) در صحنه حضور داشته و ایفای نقش میکنند، حمید در خارج از صحنه و در کنار کارگردان ایستاده و با شگفتی شاهد اتفاقات روی صحنه است!
پایان بخش هفتم