قوانین پسیکودرام
155- اجرای فنون روان نمایشگری ، مانند دیگر روشهای درمانی، مستلزم رعایت دقیق قواعدی است که ریشه در مفاهیم نظری آن دارند. در این بخش پانزده قانون روان نمایشگری که رعایت دقیق آنها برای دست یافتن به اهداف پسیکودرام الزامی است، به اختصار مرور میشوند.
156- قانون اول:
شخص اول(مراجع) در روان نمایشگری ، به جای آنکه در مورد تعارضهای خود سخن بگوید به اجراء عملی آنها میپردازد.
برای محقق شدن این هدف، شخص اول، از صحنه روان نمایشگری بهره میبرد. فرایند اجراء عملی یا بازی در هر مکان دیگری نیز امکان پذیر است، هر چند نزدیکی وضعیت صحنه به شرایط تئاتری ، مراجع را در دستیابی به اهداف کاملتری هدایت خواهد کرد. همچنین فرایند روان نمایشگری، مستلزم حضور کارگردان( یا درمانگر اصلی) است. وجود منِ یاور نیز از ضرورتهای این روش است.در صورتی که منِ یاور در دسترس نباشد. ممکن است خود کارگردان نقش منِ یاور را در صحنه بر عهده بگیرد، شخصی که به عنوان درمانگر-بازیگر در جلسه حضور دارد میبایستی از حداکثر آموزشهای لازم برخوردار باشد.
157- قانون دوم :
مراجع در اینجا و اکنون ایفای نقش میکند. این که مسأله مورد بررسی گذشته باشد. یا آینده و یا اتفاق مورد بحث ماهیت تخیلی داشته باشد یا واقعی، این قانون را نقض نمیکند.
اصل اینجا و اکنون حتی برای موقعیتهایی که هرگز اتفاق نیفتاده و امکان وقوع ندارد، نیز صادق است. تمام افرادی که در جلسه روان نمایشگری بازی میکنند، در زمان حال سخن میگویند نه در گذشته. زیرا گذشته در مقوله خاطرات قرار میگیرد وسخن گفتن در زمان گذشته از تازگی تجربه و نقش میکاهد. اگر شخص از افعال گذشته استفاده کند در واقع نقش یک قصهگو را خواهد داشت، نه نقش یک بازیگر را. آزاد کردن خود انگیختگی و فعلیت بخشیدن از طریق اصل اینجا و اکنون به شخص اول این امکان را میدهد که زمان را در اختیار و استخدام خود بگیرد. بدینسان او به گونهای عمل خواهد کرد که گویی آن پدیده اکنون اتفاق میافتد. احساس و ادراک او طوری خواهد بود که گویی پدیده مذکور برای اولین بار رخ میدهد.
158- قانون سوم:
مراجع میبایستی حقیقت دورنی خود را به نمایش در آورد. دقیقاً آن گونه که خود احساس میکند و میاندیشد. عامل اصلی و تعیین کننده در این نمایش ، جنبهی کاملاً خصوصی آن است.
در روان نمایشگری ، احساس و ادراک تماشاگر ،نقشی در فرایند نمایشی ندارد؛بنابراین پرده های نمایش صرفاً توسط مراجع یا شخص اول(پروتاگونیست) تعیین میشود. از سوی دیگر، نمایش آن گاه آغاز میشود که هم گروه و هم کارگردان ، مراجع را با تمام ذهنیات و برداشتهای خصوصیاش بپذیرند.
159- قانون چهارم:
مقدار بیشینه بیان خویشتن ،ایفای نقش و ارتباط کلامی همواره مورد تشویق است.
برای دستیابی به این هدف، از تکنیکهایی استفاده میشودکه دست یافتن به آنها را تسهیل میکند. برخی از این فنون و فرایندها عبارتند از: هذیانها، توهمات، تک گوییها، تخیلات و فرافکنیها. در موارد معدودی ، ممکن است بیان خویشتن، شکل غیر عادی به خود بگیرد. در این صورت، اندکی بازداری پس از بیان و ایفای نقش ضروری میشود. این بازداری هرگز پیش از بیان خویشتن اعمال نمیشود، زیرا موجب خاموشی رفتار مراجع خواهد شد.
160- قانون پنجم:
فرایند و گرم شدن مراجع از ضرورتهای روان نمایشگری است. جهت این فرایند از پیرامون به مرکز است.
بنابراین اصل، کارگردان برای آغاز جلسهی درمان ، هرگز رخدادهای بحرانی و دشوار در زندگی مراجع را بر نمیگزیند. جلسه روان نمایشگری با مسائل سطحی و کم اهمیت اغاز میشود تا شخص اول ( پروتاگونیست) فرصت یابد توجه خود را به تعارض های ژرفتر معطوف کند. بازسازی صحنه و پردههای مختلف نمایش و گزینش اشیاء و اشخاص لازم در جهت آماده کردن مراجع، از مهارتهای کارگردان است.
161- قانون ششم:
انتخاب زمان و مکان ، پرده و منهای یاور برای جلسهی روان نمایشگری، حتیالامکان توسط شخص اول(مراجع) صورت میگیرد.
نقش کارگردان ، کمک کردن به مراجع در جلسه بوده و تأثیر عمده او به ویژه در دراماتیزه (نمایشی) کردن گفتههای شخص اول است. کارگردان و شخص اول جلسه رابه پیش میبرند؛ممکن است در قسمتی از جلسه کارگردان نقش فعالتری داشت باشد اما شخص اول همواره این حق را دارد که جلسه را متوقف کرده یا پرده را تغییر دهد. علاوه بر این، هنگامی که تعامل بین مراجع و کارگردان در مسیری منفی میافتد، مراجع ممکن است هم با کارگردان و هم با فرایند درمانی به مخالفت برخیزد. در این شرایط کارگران از راههای زیر به حل مسأله اقدام میکند:
الف - از مراجع میخواهد با کارگردان دیگری کار کند.
ب - از مراجع میخواهد که در جایگاه تماشاگران نشسته و رفتار خود را از طریق فن آینه مشاهده کند.( از منهای یاور به عنوان مجریان فن آینه استفاده میشود.)
ج - از مراجع درخواست میکند که خود او، کارگردانی جلسهی روان نمایشگری را به عهده گرفته و به کمک سایر اعضاء گروه ( منهای یاور) فرایند را پی گیری کند.
د - از مراجع میخواهد پردهی دیگری از نمایش را انتخاب کند.
هـ - کارگردان علت انتخاب یک پرده را به مراجع توضیح میدهد( در صورتی که علت تغییر پرده نمایش، درخواست کارگردان باشد) مراجع از این طریق ، استدلال کارگردان را درک خواهد کرد.
و - کارگردان به صحنه پیشین که موجب اختلال نظر بین مراجع و کارگردان شده بود باز می گردد( در صورتی که کارگردان عقیده داشته باشد که آثار مفید نمایش مهمتر از مخالفت مراجع بوده و حتی در صورت مقاومت مراجع ، بهتر است نمایش ادامه یابد.)
162- قانون هفتم:
پسیکودرام به همان اندازه که روشی سرشار از آزادی و برون ریزی است، به همان نسبت رهیافتی الزام آور و مسئولیت آفرین است.
کارگردان در کار بست این روش میبایستی به شرایط مراجع دقیقاً توجه نموده و در صورتی که احساس کند قادر به کمک به او نیست، از پذیرش او اجتناب کند. این تصمیم بخشی از اصول اخلاقی روان نمایشگری را نیز شامل میشود.
163-قانون هشتم:
مراجع در جلسه روان نمایشگری این اجازه را دارد که مانند زندگی واقعیاش ، فاقد خودانگیختگی بوده و به بیان خویشتن نپردازد.
این اصل در نگاه اول با قانون جهارم در تعارض قرار گرفته و ناقص آن است، اما فقط در ظاهر امر چنین است و اگر رابطه این دو را عمیقتر بررسی کنیم، متوجه عدم تناقض بین آنها خواهیم شد. به حداکثر رساندن بیان خویشتن ممکن است در ناتوانی او در بیان خود باشد و به احساس انزوا و با خشم دورنی او مرتبط شود.نخستین قدم، پذیرش این ناتوانی و هدایت مراجع در جهت پذیرفتن خود است. پس از این نخستین گام ، کارگردان تدریجاً تلاش خواهد کرد که مراجع از بندهای دورنیاش رها شود. روشهای تک گویی، استفاده ار جفت و... ابزارهای رها سازی تدریجی هستند.
این واقعیت که بیمار فاقد خودانگیختگی است، موجب وقفه در روان نمایشگری نخواهد شد.وجود منهای یاور آموزش دیده که از مراجع حمایت کرده و به توسعه تواناییهای او میاندیشند، در جهت رفع همین نقیصه است؛توسعه و تکامل فنونی مانند وارونگی نقش،فن آینه، جفت، تک گویی، و... نیز به منظور رفع نیازهای ارتباطی مراجع و هدایت او به سمت خود انگیختگی و بیان خویشتن است. شخصی که با هویت عادیاش قادر به خودانگیختگی نیست، ممکن است در نقش وارونه این توان را بدست آورد. او ممکن است در نقش وارونه با همسر ، پدر، کودک و حتی یک کتاب، خود انگیختگی بالایی کسب کند. توانایی بیان خویشتن نیز هم زمان با افزایش
خود انگیختگی رشد خواهد کرد.
163- قانون نهم:
ایجاد بینش و تحلیل در روان نمایشگری با انواع سنتی روان نمایشگری ، ماهیتاً متفاوت است.
در روان نمایشگری سخن بر سر بینشی عملگرا است؛بینش متمرکز بر اجراء یادگیری مبتنی بر عمل و پالایش وابسته به عمل . این فرایند ، جریانی هماهنگ است که از ترکیب فنون مختلف و همراه با آمادگی تدریجی شخص اول (مراجع) حاصل میشود.روان نمایشگری ، روشی به راستی تحلیلی است؛ اما کارگردان این تحلیل را از خلال بازسازی پردههای نمایش زندگی مراجع بدست میآورد و نه از طریق تفکر در گفتههای مراجع، چون فرایند بازی و ایفای نقش ، فینفسه با آثار درمانی همراه است و آن چه مهم است عمل مراجع است و نه صرفاً گفتههای او . این احتمال وجود دارد که کارگردان ارائه تحلیلهای پیچیده را اساساً تلاش بیهودهای بداند.
164- قانون دهم:
حتی اگر تحلیلی ارائه شود، هرگز پیش از بازی نخواهد بود. پیش از اجراء ، هیچ تحلیلی وجود ندارد.
تحلیلها اصولاً از نظر میزان درستی زیرا سؤال هستند و حتی گاهی در فرایند درمان هیچ تأثیری ندارند. عمل، خود گویاست. علاوه بر این تحلیلها توسط جهتگیریهای فردی درمانگران رنگ آمیزی شده ومعمولاً خصلت سلیقهای به خود میگیرند. تفاوت تحلیلها از نظر تفاوتهای وابسته به مکاتب نیز امری بدیهی است و نیازی به توضیح ندارند. بنابراین ، تحلیلی که یک درمانگر فرویدی ارائه میدهد با تحلیلهای یونگی ، آدلری و ...تفاوتهای بنیادین خواهند داشت. اما ارزش نمایش تولید شده تقلیل نمییابد. نمایش فی نفسه ارزشمند و اثر گذار است و تحلیل نقش عمدهای در آن ندارد. لازم است به این نکته نیز اشاره کنیم که گه گاه، تحلیلها نه پیامدهایی سازنده که نتایجی مخرّب در پی دارند، آن چه مراجع نیاز دارد نه تحلیل که برون ریزی هیجانی حل تعارضهای دشوار است.
165- قانون یازدهم:
روند کسب آمادگی در روان نمایشگری، به نسبت فرهنگها متغیر است. بنابراین ایجاد تغییرات مناسب در روشهای این رهیافت، در موقعیتهای متفاوت فرهنگی ضروری است.
اغاز یک جلسه روان نمایشگری در کشور افریقایی کنگو با توضیحات کلامی بسیار دشوار است. با توجه به مجموعه شرایط فرهنگی آن کشور، آغاز جلسه درمان با آواز یا رقص مناسبتر است. آن چه در یک منطقه از نیویورک موجب آمادگی مراجع میشود با آن چه که در توکیو ضرورت دارد، عمیقاً با خصوصیات فرهنگی آنها درهم تنیده است. مهمترین نکته در هنگام شروع جلسه روان نمایشگری ، این نیست که چگونه آغاز کنیم ، بلکه آن چه اهمیت دارد این است که با چه اغاز کنیم.
166- قانون دوازدهم:
جلسات روان نمایشگری ، مشتمل بر سه بخش است:
الف-آمادگی
ب-اجرا
ج-مشارکت پس از اجرا
اختلال و آشفتگی در هر یک از این سه قلمرو در کل فرایند تأثیر میگذارد.مشارکت ، یعنی سومین بخش جلسه،ممکن است ماهیت غیر کلامی به خود بگیرد. سکوت سرشار از هیجان ، معمولاً مناسبترین راه مشارکت با شخص اول است. قدم زدن با شخص اول پس از جلسه، تنظیم قرار ملاقات بعدی و یا گفتگو، راههای دیگر این بخش از فرایند درمان است.
167- قانون سیزدهم:
مراجع به هیچ وجه نباید با این احساس در جلسه رها شود که در جمع گروه با مشکلی که دارد تنهاست.
کارگردان میبایستی روابط مراجع با اعضاء گروه را توسعه داده و تعاملات گروهی را مورد تشویق قرار دهد. مراجع ( شخص اول) بدون پشتیبانی اعضاء گروه قادر نخواهد بود به اهداف درمانی مورد نظر دست یابد. اگر مراجع با این احساس دست به گریبان باشد که هیچ کس به اندازهی او در گروه مورد شناسایی و افشاء قرار نمیگیرد ، ممکن است با نوعی احساس عریانی مواجه شده و تصور کند دنیای خصوصیاش مورد دستبرد قرار گرفته است و بنابراین گرفتار عدم امنیت و بیاعتمادی شود. یکی از راههای پیشگیری از این پدیده ، دخالت کارگردان در جهت معرفی خود و یا خود افشاسازی است. هدف از این اقدام کارگردان ، صرفاً هم حسی او با مراجع نیست، بلکه مهمتر از آن سنجش میزان تحملی است که از مراجع انتظار دارد. بدین ترتیب ، یکی از راههای علاقمند کردن افراد به ایفای نقش و خود فاش سازی، پیش قدم شدن کارگردان در این مورد است. از این طریق ، همه اعضاء و افراد حاضر در جلسه آمادگی ایفای نقش را کسب خواهندکرد.
168- قانون چهاردهم:
شخص اول باید در نقش همه افرادی که رابطهی معنی داری با او دارند قرار گیرد. بدین وسیله او توانایی تجربهی جایگاه اجتماعی آنان را بدست خواهد آورد و رابطهی این افراد با خودش و با دیگران را ادراک خواهد کرد.
مراجع از طریق ایفای نقش در موضوع همهی این افراد ، شدن را یاد میگیرد. شدن آن چه میبیند، احساس میکند، میشنود، استشمام میکند، رؤیا پردازی میکند ، عشق میورزد، نفرت دارد،میترسد،مردود میداند. مراجع میبایستی قادر باشد در نقش کسانی قرار گیرد که او را نمیپسندند، برای او جذبه دارند، او را نمیخواهند . مراجع خود را به جای افراد ، موقعیتها، تجارب و ادراکهایی قرار میدهد که اکنون از آنها رنج میبرد. به منظور چیره شدن بر ویرانی ها و بیتعادلیهای درونش ، او مجبور به بازسازی درون و ایجاد هماهنگی مجدد در آن است.
169-قانون پانزدهم :
کارگردان میبایستی به روش روان نمایشگری به عنوان دستور کار در فرایند درمان اعتماد کامل داشته باشد.
پذیرفتن این حکم به عنوان حکمی ضروری و الزام آور برای کارگردان اهمیتی فوقالعاده دارد. زیرا بدون ایمان به روان نمایشگری ، نمیتوان بهرهای از آن برد.پذیرفتن این روش به عنوان یک روش کارا و موفق درمانی ، امری است که مورد تأیید همهی درمانگر- کارگردانان جهان است.
آنگاه که کارگردان به آمادگی خود برای آغاز روان نمایشگری اطمینان مییابد، به خودانگیختگیاش اعتماد دارد و قادر است نیازهای مراجع و گروه را درک کند و سرانجام احساس می کند که اضطرابش برای شروع کاهش یافته و مزاحم کارش نیست، آنگاه روان نمایشگری نیز تواناییهای خود را به او نشان میدهد. اگر کارگردان آمادگیهای لازم را بدست آورد، روان نمایشگری نیز، انعطافپذیری و قدرت نفوذ خود به اعماق رنجهای مراجع را به نمایش میگذارد.
پایان بخش هشتم