پژوهش را از کجا آغاز کنیم:پرسش نخستین مرحله از پویش برای دانستن است. پرسش تلاشی است برای رسیدن به آرامش. ناآرامی کودکان از عدم پاسخ به اولین پرسش های آنان است.
می دانیم که کنجکاوی باعث جستجو می شود و خاتمه نمی یابد مگر فرد کنجکاو به آنچه دنبال می کند برسد. کودکی هنگام بازی در جنگل نزدیک خانه اش به تنه درختی خشکیده نگاه می کند. خشک شدن درخت در جنگل سرسبز برایش عجیب است. به درخت نزدیک می شود، تنه آن را لمس می کند زیر دستش چیزی فرو می ریزد، آنگاه انبوهی از موریانهها در خطی مستقیم نمایان میشوند که به سرعت مشغول ترمیم کانال تخریب شده ریز دستش هستند. اندکی به اطراف مینگرد، درخت دیگری را نیز به همان حال میبیند. درب چوبی انبار خانه که مدتی است باز نشده را نیز مشاهده میکند. آنجا نیز ردی از موریانه مییابد. پاسخی فرضی و مبهم در ذهنش نقش میبندد. کشف رابطه بین موریانه و خشک شدن درختان و ...
بلیطهای مترو در یکی از جیب های شلوار علی گم میشد، هر بار این اتفاق او را آزرده خاطر می کرد. او غالباً به خواهرش مشکوک بود که احتمالاً دست به جیبش می کند و آنها را بر می دارد. شب هنگام ورود به خانه بدون مقدمه از خواهرش انتقاد می کند که چرا بدون اطلاع بلیط های مترو را بر می دارد... خواهرش بدون آنکه جوابی به او بدهد کارت الکترونیک مترو را به او نشان می دهد یعنی که من به آنها احتیاجی ندارم و خودم بلیط دارم ... سر درگمی علی بیشتر می شود و کنجکاویش بیشتر تحریک می شود زیرا روز بعد نیز دچار همین مسأله می شود که بلیط ها نیست و مجبور می شود دوباره به گیشه مراجعه کند ....تمام روز در کلاس درس حواسش متوجه این موضوع است به گونه ای که حتی اشارات معلم را هم که هر از گاهی به سمت او نشانه میرفت را متوجه نمی شد...
موضوعی که برایش جالب بود این بود که هر گاه شلوار سورمه ای را می پوشد بلیط ها گم میشوند ... کشف رابطه بین نوع شلوار و گم شدن بلیطها و احتمال سوراخ بودن جیب شلوار ... رویدادهای فوق نمونه کوچکی از کنجکاوی و نحوه مقابله و رویارویی کودکان با آن است. این رویدادها به وفور در زندگی روزمره اتفاق می افتد. کودکانی که از زمین حسی- حرکتی و نیز بستر مناسب رشد عقلی برخوردارندنسبت به این پدیده ها واکنش های بیشتری نشان میدهند. قبل از توصیف و توضیع اینکه ما «پرسش» را مبنای پژوهش های علمی می دانیم. به طور خلاصه به موضوع مهم «آگاهی چگونه اتفاق می افتد» می پردازیم. اینکه ما دقیقاً جهان را چگونه تجربه میکنیم برای مدت ها دانشمندان و فیلسوفان را شیفته خود کرده است و در هسته خود دو فرضیه جای داده است. نخست اینکه آگاهی یک جریان بیوقفهی ثابت از ادراک ماست. دوم اینکه آگاهی مانند یک فیلم در حال اجراست که در آن فریمهای جدا از هم کنار هم گذاشته میشوند.
هنوز هم چیزهای زیادی درباره آگاهی و چگونگی رخ دادن آن وجود دارد که ما از آن بیخبریم. حتی اگر ادراک ما صاف و بدون وقفه احساس شود دانشمندان علوم اعصاب کاملاً مطمئن نیستند که آن جریان مانند آب روان است و یا بیشتر شبیه به فریم های یک فیلم در حال اجرا است.
گروهی از محققان اروپایی می گویند که آگاهی ما بیشتر شبیه دومی یعنی مثل فریم های یک فیلم است. چارچوب جدید ادراکی آنها نشان می دهد که ما در ابتدا اطلاعات حسی و روانی را در یک حالت ناخودآگاه پردازش می کنیم و سپس آن را به سطح آگاهی ادراکی کامل انتقال می دهیم. همه آنها در قطعه های زمانی به فواصل 400 میلی ثانیه رخ می دهند. از منظر علمی، وقتی محرک های بیرونی بر حواس ما اثر می کنند، زنجیره ای از فرایندها در سلول های عصبی به کار می افتد. حال مسأله این است که در فاصله یورش محرک ها به گیرنده های ما و تجربه آگاهی، دقیقاً چه اتفاقی می افتد؟ فرایندهای میانی به چه شیوهای موجب وضعیت «آگاهانه» می شوند؟ یافتن راه حل این مسأله، پروژه اصلی جان سرل، متفکر آمریکایی، در کتاب «راز آگاهی» است که در سال 1990 منتشر شد. سرل در این کتاب، نخست چند مورد از مهمترین نظریه های علمی در جهان را معرفی و نقد میکند. سپس موضوع خود را شرح میدهد. مغز انسان ساختار پیچیدهای است متشکل از صدها میلیارد نرون که از طریق سیناپس ها با هم ارتباط برقرار میکنند. «تمامی زندگی آگاهانه ما معلول این فرایندهای عصبی است» اگر چه محاسبه فرایندهای بیشماری که در این سطح جریان دارد به علت کوچکی و آسیب پذیری آنها بسیار دشوار است، مشکلات مهم تری در حوزه نظری و فلسفی وجود دارد. پدیده های آگاهی «درونی و کیفی» اند. اگر بپذیریم این پدیده ها رابطه مستقیمی با فرایندهای مغزی (عصبی) دارند، باید بتوانیم این ارتباط را مشخص کنیم. دیدن یک درخت، گوش دادن به موسیقی و احساس نگرانی یا ترسیدن، همگی تجربه های کیفی اند که فراتر از رابطه های ساده محرک و پاسخی سلول های عصبی هستند، این تجربه ها که وضعیت های «آگاهانه» ایجاد می کنند، «کوالیا» نام دارند. مسئله اصلی این است. کوالیا چگونه با فعالیت عصب ها مرتبط می شود؟ به پرسش ارتباط ذهن و مغز در طول تاریخ تفکر پاسخ های گوناگون داده شده است. برخی به نظریه دوگانه انگاری روی آوردند. این نظریه نخستین بار توسط دکارت و گالیله مطرح شد و امروزه نیز کسانی مانند پزور به نوعی طرفدار آنند. از نظر آنها، دو جهان متمایز وجود دارد. واقعیت فیزیکی که موضوع بررسی علم هستند و واقعیت های روانی که از حیطه پژوهش علمی خارج است. «آگاهی» به جهان دوم تعلق دارد. بنابراین نمی توان آن را به شیوه علمی مطالعه کرد. سرل که به دنبال توضیح علمی برای تجربه های آگاهانه است، این دیدگاه را رد می کند. برخی برای توضیح و ساده سازی نظریه آگاهی، برای فعالیت های ذهنی به استعاره کامپیوتر متوصل می شوند. از نظر آنان، ذهن صرفاً یک برنامه کامپیوتری است. ذهن برای مغز همچون نرم افزار برای سخت افزار است.
از دیدگاه سرل کامپیوتر وسیله ای سودمند برای شبیه سازی ذهن است و نه بیشتر. مغز یک ماشین است، اما ماشینی فراتر از یک کامپیوتر، مغز ماشینی بیولوژیکی است.
ماشین های بیولوژیکی دیگری وجود دارد مانند قلب و کلیه که کارکردشان را به خوبی میدانیم. اما آنچه مورد مغز را متمایز میکند، وضعیت ویژه آن، یعنی هوشمند بودن آن است. آنچه آگاهی را راز آمیز میکند دانستن نحوه کارکرد مغز نیست، بلکه این موضوع است که حتی تصور روشنی نداریم که مغز چگونه میتواند آگاهی را به وجود آورد.
ولی وقتی«این مسئله زیست شناختی» را فهمیدیم، راز آگاهی نیز فاش میگردد. تفکر نیز مانند آگاهی منشأیی زیست شناختی - روان شناختی دارد.
اگر بتوانیم فرایندی را که باعث ایجاد آگاهی میشود را توضیح دهیم، بیتردید فرایند تفکر که آگاهی تولید میکند را نیز میتوان بیان کرد. درک جامع از اینکه تفکر چگونه رخ میدهد کمک گران قیمتی به شکلگیری پرسشهای ما میکند. نحوه رویداد تفکر هر چه باشد این واقعیت که پرسش منشأ تفکراست را برجسته میسازد و ارزشهای خود را نشان میدهد. اگر کلید پژوهش و وارسی برای حل مسأله پرسش است. پس گام اول پژوهش را برداشتهایم ... .
----------------------------------------------------------------------
www.Iep.utm.edu/consciousness
www.verywell.com/what-is-com
www.Livescience.com/47096-theorie